ترگل منم طفلی خیلی کامل توضیح داده بودا از بس شوتم نفهمیدم
مژال جان من سه چهار روز اول شیر نداشتم روز اول اینقدر خودم و دوستم سینمو فشار دادیم دو سه قطره شیر نه یه چیز آبکی اومد گویا آغوز بود اما از همن لحظه ای که اومدم تو اتاق بچه رو آوردن گذاشتن رو سینم هم دخترم گزسنش بود چسبید به سینه هم من ول کن نبودم در خدی که سوزن آنژیو فرورفته بود تو دستم ( از بس دخترمو نگه داشته بادم حالت خوابیده رو سینه)وقتی کشیدنش ملافه پر خون شد
ولی خب دخترم سیر نمیشد چون جیزی نداشتم کارشناس شیردهی اومد شیر خشک داد اون شب و فردا صبح
ولی بازم اون روز و شبی که بیمارستان بودم هر نیم ساعت یه ساعت بچه رو میذاشتم رو سینه ( نه نوک داشتم نه شیر ) بعد دلم برای دخترم میسوخت تخت بغلیم که تا ظهر بود خانمه شیر میداد به بچش من حسرت میخوردم میکفتم نوزاد اون سیستم ایمنیش میره بالا بچه طفل معصوم من هیچی

خلاصه ظهر فردا مرخص شدم قبلش یه شیر خشک آپتامیل گرفتم با قطره چکون رفتم خونه باز تا رسیدم رفتم تو اتاق تلاش کردم برای شیر دادن تا دو ساعت این بین هم یه ۱۵ سی سی شیر خشم به بچه دادیم با قطره چکون
تا شب مدام تلاش میکردم اما سینه هام خونین و شقه شقه شد مدام کرم میزدم بچه رو میذاشتم زیر سینه
خدایی دخترم خیلی کمکم کرد مدام تلاش میکرد سینمو بگیره با اینکه هیچی جز خون نبود میک میزد منم با درد وحشتناک سنگرو حفظ کردم روز دوم سوم چهار الب شش بار هر بار ۱۵ سی سی به بچه شیر دادم از روز سوم بین اون خون بلاخره یه قطره شیر سفید دیدم اینقدر ذوق کردم نگو دیگه وقتی اون قطره رو دیدم فهمیدم بلاخره موفق شدم
سریع گالاکتومید هم سفارش دادم آب کله پاچه هم دو سه روز خوردم با جگر. روز چهارم دیگه مشخصا تو سینم شیر اومد و شیر خشک همون مقدار کمم قطع کردم
ولی میگم عامل اصلی پشتکار دخترم بود با اینکه از سبنم هیچی نمیومد یک ساعت میک میزد ازونطرف منم دردو بی خیال شده بودم
کژال دخترم سه چهار روز اول شیر خشک مقدار کم خورد چون نمیشد نخوره. بعد روز چهار تا یک ماه خودم کامل شیر دادم تو یه ماهگی که همسرم بیمار شد و من هیلی خسته و ضعیف بودم سعی کردم بحز سینه کمکی هم بدم چند روز چون احساس میکردم شیرم قوت لازم رو نداره که خب خودمو کشتم دخترم نه با قطره چکون نه با شیشه نه با کاپ با هیچی نخورد
دو سه باز دیگه هم امتحان کردم که دیگه دخترم تا نزدیکش میکردم شیشه یا قطره چکون یا کاپرو با دستش دس میزد و لبشم میبست اصلا احازه ورود یه قطرشم نمیداد و نداد. خودم ازین موضوع ناراحت بودم چون دیدم بچه ها تقریبا همه اینجا کمکیم میدادن میخواستم منم بدم فقط کمی (در حد روزانه 30 سی سی) که مطمئن بشم بابت تغذیش ولی به قول شمیم جان دیگه بچه رو اذیت نکردم بنظر با شیر خودم راضیه دیگه .