امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ و گفت مامانهای ۱۴۰۰
سلام
بچه 3 ماه و 17 روزه سه ماه اس 
وقتی 4 ماه تموم شد 4 ماه میشه Cool
نونا جون سازگار باشه
منم واکسن انفولانزا رو گرفتم هم خودم هم پسرم بزنیم 
بعد از بهداشت بهم گفتن باردارا و تا 42 روز بعد زایمان رو واکسن انفولانزا میزنن دیگه اونجا اسم نوشتم ک این هفته گفتن  خبر مبدن 
اگه بذن ک اون دوتا بمونه برا کارن چون سال اول میزنه دو دوز باید بزنه
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، nona، Sh96.shamim، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
این بحث سن کلا ازین بحثاس که هیچ وقت به یه جواب نمیرسه Smileالان مطمینم سن خودمونیم تو این جمع بخوایم بگیم سر این که سنی که تموم شده رو باید بگیم یا سنی که واردش شدیم اختلاف نظره.ولی من فکر میکنم همونجوری که بچه وقتی یک سالش میشه که یک سالگی رو پر کرده باشه و وقتی یازده ماهشه نمیگن که یک ساله هست پس برای ما هم مثلا کسی که متولد سال ۷۵ هست ۲۵ سالشه نه ۲۶...ولی برای بچه ها یه کم متفاوته فکر کنم از بس که سرعت تغییراتشون بالاست همون ماه و روزو بگه آدم بهتره ولی از نظر بازی و توانایی فک کنم باید دید اون منابع بر چه اساسی مثلا میگن فلان بازی مناسب بچه‌ای با یه سن خاصه البته من مادر نشدما همینجوری استدلال کردم.چون از طرفی همون جور که بچه ای که ۱۱ ماهشه و یکسال رو پز نکرده نمیگیم یک ساله پس لابد بچه ۳ ماه و ۱۰ روزه هم ۴ ماهه نیست دیگه
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona، Sh96.shamim، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
دوستان شما هر سال واکسن آنفولانزارو میزنید؟ یا امسال چون بچه کوچیک دارید؟
من تا حالا نزدم. راستش من اصلا سرما نمیخورم. شاید سالی یک بار. اونم بعضی سال ها
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona، شماره مجازی تیندر
پاسخ
کژال منم همینطورم 
تا حالا نزدم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، Mari90، nona، شماره مجازی تیندر
پاسخ
ممنون الهام جون
من همیشه میزنم کژال جون
واکسن آنفولانزا برای باردارا خیلی واجبه و گروههای پر خطر البته
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، شماره مجازی تیندر
پاسخ
منم تا حالا نزدم
باردار هم بودم نزدم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، nona، شماره مجازی تیندر
پاسخ
نونا جون ما الان گروه پرخطر محسوب میشیم؟ من که بچم شیرخشکیه فکر کنم کاملا بی خطرم Big Grin

دوستان فقط پسر لیانه جون مشکل رفلاکس داره؟ شما اطلاعی ندارید از رفلاکس؟
من نمیدونم پسرم رفلاکس داره یا نه. نمیدونم چرا هروقت از دکتر برمیگردم مشکلاتش شروع میشه
جدیدا بعد از شیرش موقع آروغ زدن یه مقدار شیر برمیگردونه. با اروغش. البته خودش اصلا نمی‌فهمه. یعنی اذیت نمیشه. به نطرتون ببرمش دکتر فردا؟ شنبه دکتر بودم
شیرخشکش رو هم عوض کردم. حالا نمیدونم به خاطر اونه یا رفلاکسش داره شروع میشه.

راستی نونا جان به جز واکسن‌های هلندی، فرانسوی ها هم وارد شدن. شما فرانسوی زدی؟
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
دوستان من امروز رفتم دکتر تاریخ سزارینمو مشخص کرد دکتر
حالا از وقتی اومدم یه حس خیلی بدی دارم
دقیقا همین حسو روزای اولی که فهمیدم باردارم هم داشتم
حس پشیمونی همش میگم این چه کاری بود من کردم من چجوری از پس بچه بر بیام همش فکر زندگیم تغییر کرده دیگه هیچ وقت ارامش نخواهم داشت نمیتونم یه خواب راحت داشته باشم نمیتونم یه مهمونی یا سفر راحت برم و همیشه فکرم درگیر و مشغول خواهد بود
میشه بگید شماهم این تجربه رو داشتید یانه
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Nedaa28، nona، Rose، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
(۱۴۰۰/۷/۲۶، ۱۱:۲۰ عصر)سحر بانی نوشته است: دوستان من امروز رفتم دکتر تاریخ سزارینمو مشخص کرد دکتر
حالا از وقتی اومدم یه حس خیلی بدی دارم
دقیقا همین حسو روزای اولی که فهمیدم باردارم هم داشتم
حس پشیمونی همش میگم این چه کاری بود من کردم من چجوری از پس بچه بر بیام همش فکر زندگیم تغییر کرده دیگه هیچ وقت ارامش نخواهم داشت نمیتونم یه خواب راحت داشته باشم نمیتونم یه مهمونی یا سفر راحت برم و همیشه فکرم درگیر و مشغول خواهد بود
میشه بگید شماهم این تجربه رو داشتید یانه

عزیزم منم دقیقا همین حس ها رو داشتم و حتی شب های هفته های بین 34 تا 36 کلی گریه می کردم (اگه درست یادم باشه) و حتی دلم برای هم اتاقی های خوابگاه کارشناسی تنگ شده بود و دلم میخواست برگردم به اون روزای بی خیالی... همش فکر می کردم این آخه چه کاری بود ما کردیم... چرا بچه دار شدم... بیکار بودم؟ من چطور مسئولیت یه انسان دیگه رو به عهده بگیرم وقتی خودم اینهمه ایراد و اشکال دارم... چطور تربیتش کنم... چطور مراقبش باشم... اصلا بچه چیه و چطوره... خیلییییییییی شک های سنگینی داشتم... ولی چاره ای هم براش نبود ولی الان که نگاه می کنم میگم شاید اونموقع باید به خودم می گفتم که دیگه کاریش نمیشه کرد... بارداری و بچه دار شدن یه مسیر یه طرفه هست... الان فقط به روزای خوش فکر کن و فکر کن این 2-3 سال جزو عمرت نبوده و نخواهد بود... برای 2-3 سال شاید زندگیت کن فیکن بشه... ولی بعدش شاید اینقدر اوضوع خوب بشه که اصلا یادت نیاد چه سختیایی کشیدی... شاید حتی به بچه های بعدی فکر کنی ووو...
این مسیر مادرشدن، مسیریه که اکثر خانمها طی می کنن و اگه هم طی نکنن معمولا یک حسرت بزرگ توی دلشون می مونه... پس سعی کن الان که به آخر بارداری و شروع یک دوره ی جدید زندگیت رسیدی، دیگه یه سری مسائل رو برای چند سالی بهشون فکر نکنی که اذیت بشی... بعد از این مدت (حالا یکم کمتر و بیشتر بسته به کمک هایی که از  اطرافیان می تونی بگیری یا حلقه ی حمایتی که داری یا نداری)، کم کم می تونی به زندگی قبلت برگردی اما برنامه ریزی شده و هدفمندتر... Heart
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، nona، youtab، آیسان ۹۶، سحر بانی، شماره مجازی تیندر، نسیمه جااان
پاسخ
رز دقیقا فکرهای منم همینه
همش به قبل فکر میکنم به روزایی که هرجا میخواستم میرفتم هرکار میخواستم میکردم
ولی بعدش فکر میکنم کاریه که خودم خواستم راه برگشت ندارم
نمیدونم چقدر میتونم رو کمک اطرافیانم حساب باز کنم کلا ادم مستقلیم تو بارداریمم دوس نداشتم کسی کمکم کنه فقط دو سه بار از خونوادم خواستم غذا بیارن اونم اوایل که حالم بد بود
فکر کنم واسه بچه هم همینطورم
ولی اگه خیلی ببینم تحت فشارم مجبورم کمک بگیرم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، nona، Rose، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 12 مهمان