۱۴۰۰/۶/۳، ۰۸:۵۲ عصر
(۱۴۰۰/۶/۳، ۰۸:۲۵ عصر)Nedaa28 نوشته است: وای نونا جون دمت گرم چقدر خندیدیم با همسرم
بچه ها شما همتون دست تنهایین ، خودتون دو تا؟ من همسرم نمیدونه چند روز مرخصی بگیره ۱۰ روز کافیه؟
خودتون دوتایی از پس شستن و حموم اینا بر اومدین؟
من شاید چند روز اولاش مامانم نباشه یعنی خودم میتونم؟
ندا جون به نظر من شدن که میشه... ولی ممکنه خیلیییی سختتون باشه یا خودت آسیب ببینی یا خاطرات بدی براتون ساخته بشه...
اگه خواهر، خواهر همسر، مادرهمسر، خانم برادر و حتی دوستی داری که بخصوص بچه داشته باشه، خیلی خیلی اون روزای اول میتونه کمک کننده باشه... من خودم 3 روز کمک داشتم... ولی همون هم خیلی خوب بود... اگرچه بچه ی من زردی و اینها هیچی نداشت ولی خواهر همسرم همش خودش حواسش بود و می دونست باید به چی توجه کنه... یا توی مراقبت واکسن کمکمون بود... یا حواسش به بخیه هام بود در حالیکه من داشتم سکته می کردم، او بود که زخمم رو تمیز می کرد... همسرمم بود، مادر همسرمم بود ولی هر دوشون تجربه ی خاصی نداشتن... واقعا حتی مادرهمسر که دو تا بچه و دوتا نوه داشته چون خودش کارمند بوده هیچی از بچه نمی دونست، بچه های خودش رو مادرش کمک کرده بوده، نوه هاش رو هم کلا خواهرهمسرم اون اولا تنها بوده و فقط براش غذا می فرستاده و بعد که بزرگ شدن، مسئولیت بزرگ کردنشون رو گرفته (از 40 روزگی به بعد)...
منم که هم بچه ی اول بود و هم خودم تو فضا بودم... و اصلا نمی فهمیدم چی شد و چه خبره... چقدر فشار زیادی داره بهم وارد میشه... ولی هر چی بیشتر دور و برت با آدم کاربلد و آروم و دلسوز پر باشه بهتره... بخصووووص اون روزهای اول که هم حواسشون به شما باشه هم به بچه... بعدش دیگه خودت لم کار دستت میاد و سرپا میشی ولی اون اولا حتی برای دستشویی باید یکی دستت رو بگیره بتونی بنشینی و پاشی...
حتی اگه نشد می تونی دنبال پرستار باشی که چند روز اول بیاد به شما برسه تا زمانی که بتونی از جات پاشی و تا دستشویی و حمام بری (من از همون بیمارستان چون می دونستم تنهام خودم پاشدم و از 3 روزگی دیگه خودم و همسرم بودیم و خونه و بچه (مادرهمسر تا 2 روز بعد هم بود ولی عملا بی فایده و حتی نمی دونست چی درست کنه!!! خودم آشپزی هم می کردم.......)، فکر کنم از 5-6 روز بعد هم کلا تنها شدم ولی همسر نزدیک بود و یه وقتا زنگ می زدم که بیاد کمک... من انتظار داشتم همسرم یه ماهی رو بمونه لاقل... ولی نگفتم و او هم نمی دونست من تحت چه فشاری هستم، دیگه این شد که داغون شدم...
اگه کمک نداری به فریزرت حسابی برس... قبل زایمان خرید میوه و سبزی و اینها رو داشته باش که برگشتی دسترسی داشته باشی به میوه و سبزی که دچار یبوست و اینها نشی...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم