۱۴۰۱/۶/۱۵، ۱۰:۳۳ صبح
سیما جان فری برد جان، ممنونم.
یعنی داشت مثل مته مغزم و سوراخ میکرد که هرطور شده زمان جور کنم برم ایکس بادی..
من هم دیروز عصر که رسیدم یک نان خامه ای بزرگ، یک رولت و یک شیرینی مستطیلی نسکافه ای ریز خوردم با چای سبز و دراچین. بعدش دیگه نتونستم شام بخورم. اینقدر صبح حس عالی سبکی و پر انرژی بودن میکردم.
بجای بیست دقیقه ورزش زوری، با نشاط 35 دقیقه ورزش کردم.
داره به سرم میزنه شاممو عصر های قبل از ساعت 7 بخورم. وقتی اینقدر آدم احساس سبکی و راحتی میکنه.
فقط متاسفانه از لحاظ روحی حس بدی میگیرم یاد منزل پدری میفتم که مامانم همیشه خدا رژیم داشت و برای ما هم هیچ وقت تدارک شام نمی دید.. اون حس دورهمی شام خوردن و فیلم دیدن و خیلی دوست دارم که فکر میکنم باید باهاش خداحافظی کنم.
یعنی داشت مثل مته مغزم و سوراخ میکرد که هرطور شده زمان جور کنم برم ایکس بادی..
من هم دیروز عصر که رسیدم یک نان خامه ای بزرگ، یک رولت و یک شیرینی مستطیلی نسکافه ای ریز خوردم با چای سبز و دراچین. بعدش دیگه نتونستم شام بخورم. اینقدر صبح حس عالی سبکی و پر انرژی بودن میکردم.
بجای بیست دقیقه ورزش زوری، با نشاط 35 دقیقه ورزش کردم.
داره به سرم میزنه شاممو عصر های قبل از ساعت 7 بخورم. وقتی اینقدر آدم احساس سبکی و راحتی میکنه.
فقط متاسفانه از لحاظ روحی حس بدی میگیرم یاد منزل پدری میفتم که مامانم همیشه خدا رژیم داشت و برای ما هم هیچ وقت تدارک شام نمی دید.. اون حس دورهمی شام خوردن و فیلم دیدن و خیلی دوست دارم که فکر میکنم باید باهاش خداحافظی کنم.