با حرفات خیلی موافقم رز جان. تمامشو قبول دارم.
البته در مورد رفیق و همدم بودن، من فکر میکنم به سبک خانواده ربط داره. مثلا تو خانواده ی شوهر من ، بچه ها به معنای واقعی همدم و رفیق پدر و مادرشون بودن و هستن. وقتی باباشون زنده بود نمیدونی چطوری باهاش رفیق بودن که.شوهرم میشینه تعریف میکنه، حتی از چای خوردنای شبانشون با یه ذوقی تعریف میکنه، فیلم دیدن های شبانه کنار باباشون براشون از صدتا گشت و گذار با دوستاشون براشون بیشتر لذت داشته. بعد خیلی هم با باباشون راحت و ندار بودن و این صمیمیتشون رو هم صدچندان میکرده.حتی در مورد مسائل جن.سی باهاش راحت حرف میزدن و راهنمایی میگرفتن. شوهر من هنوز بعد ۳ سال از درون عزادار پدرشه، چون رفیق ترین رفیق زندگیشو از دست داد. خواهرش که نگگگگگم برات که چقدر رابطش قشنگ بود با باباش و الان هم با مامانش. و البته اینم بگم تمامشون بچه های محکم و مستقلی هستن و بچه ننه و ضعیف بار نیومدن. و خب در مقابل من هیچ وقت همچین روابطی تو زندگیم و خانوادم نداشتم و ندارم. سبک خانواده ها متفاوته.
ولی در کل حرفات واقعا درسته.
البته در مورد رفیق و همدم بودن، من فکر میکنم به سبک خانواده ربط داره. مثلا تو خانواده ی شوهر من ، بچه ها به معنای واقعی همدم و رفیق پدر و مادرشون بودن و هستن. وقتی باباشون زنده بود نمیدونی چطوری باهاش رفیق بودن که.شوهرم میشینه تعریف میکنه، حتی از چای خوردنای شبانشون با یه ذوقی تعریف میکنه، فیلم دیدن های شبانه کنار باباشون براشون از صدتا گشت و گذار با دوستاشون براشون بیشتر لذت داشته. بعد خیلی هم با باباشون راحت و ندار بودن و این صمیمیتشون رو هم صدچندان میکرده.حتی در مورد مسائل جن.سی باهاش راحت حرف میزدن و راهنمایی میگرفتن. شوهر من هنوز بعد ۳ سال از درون عزادار پدرشه، چون رفیق ترین رفیق زندگیشو از دست داد. خواهرش که نگگگگگم برات که چقدر رابطش قشنگ بود با باباش و الان هم با مامانش. و البته اینم بگم تمامشون بچه های محکم و مستقلی هستن و بچه ننه و ضعیف بار نیومدن. و خب در مقابل من هیچ وقت همچین روابطی تو زندگیم و خانوادم نداشتم و ندارم. سبک خانواده ها متفاوته.
ولی در کل حرفات واقعا درسته.