امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 2
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ خانم های باردار 1401
فکر کنم بارداری من جز بارداری های سخت دسته بندی میشه که اینجوری فکر میکنم
الان حدود یک ماه هست که در کل دو سه بار تونستم بیشتر از 4 ساعت در روز بخوابم، هرشب نزدیک 3 ساعت حداکثر می خوابم بعد از سه ساعت هم با حس خفگی از خواب میپرم، تا طلوع آفتاب تو تاریکی میشینم تا زمان رفتن به سر کار برسه. اینجا هم که هنوز به کسی چیزی نگفتم همش باید خودمو سرحال نشون بدم. تهوع هم که 4 ماه اول وحشتناااک بود...
خلاصه که من دارم روزهارو به امید راحت تر بودن بچه داری سپری میکنم... اگه سخت شد میدمش به باباش با کمک شیرخشک بزرگش کنه

الان یادم اومد که من آلرژی شدید دارم خودم
دیوارامون هم از جنس کاغذه...
حرف زدن عادیمون میره خونه ی همسایه چه برسه به جیغ بچه...
پاسخ
سمین
من یادمه خاله م میگفت بارداری ش سخت تر از بچه داری بوده، با اینکه مشکل خاصی نداشت تا آخرین ماه سرکار میرفت، همه جا میرفت ، تهوع نداشت، اما میگفت بارداری حس خفگی بهم میداد.
واسه همین هر خانم بارداری رو میبینه میگه واییییییییییی، زودتر زایمان کنه راحت شهSmile))

دوتا هم بچه داره
Cool
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • samin**، Sufii
پاسخ
وای خدا خیرت بده شیدا
یکم امید بهم دادی
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • شیدا
پاسخ
من که خیلی زوده بخوام نظر بدم
ولی به عنوان کسی ک ۲۰ روز تجربه مادری داره ،یه نظر میدم شاید خیلی خام باشه و بعدا اصلاحش کنم Smile

منم بارداری راحتی نداشتم ،از نظر عوارض ش واسه خودم ،خدا رو شکر بچه مشکلی نداشت
ولی باورتون نمیشه الان هیچ کدومش تو ذهنم پر رنگ نیس
مثلا بگم وای چقد سختی کشیدم اصلا اصلا
تازه چندین بار ،دلم پر کشیده واسه تکون خوردناش تو دلم
منی ک میگفتم اولین و آخرین باریه ک باردار میشم ،الان خیلی ۱۰۰ درصدی روی تصمیم م نیستم راستش ،خخخخخخ
و اما بچه داری
اول اینکه بگم کمک داشتن واقعا واقعا خیلی مهمه،مخصوصا توی روحیه ی مادر
من دو سه روز اولی ک اومدم خونه خودم و دست تنها بودم
حتی تا وقتی همسرم بیاد وقت نمیکردم موهام رو شونه کنم ،یه دسشویی درست برم ،یه لقمه غذا بخورم
و همین چیزا باعث میشه شکننده تر بشی و بیشتر در معرض افسردگی قرار بگیری
ولی وقتی کمک داشته باشی ،همه چی خیلی آسون تر میشه ،خیلی خیلی
و همدلی همسر هم خیلی مهمه ،اینکه بهت حس مادر بی کفایت رو نده ،وقتایی ک خونه س ،واست بچه رو نگه داره یا کارهای خونه رو انجام بده
و از همه مهم تر از لحاظ عاطفی پشتت باشه
و یه نکته هم نرگس جون گفت ،خیلی مهمه
بعد بچه دیگه تایم خصوصی نداری ،کاملا در اختیار هستی
من بعضی لحظه ها با خودم میگم ،یعنی قرار نیس من دوباره ،خودم تنهای تنها توی این خونه باشم ؟
همیشه این فسقل باهامه؟
حالا بخوام جمع بندی کنم در کل
بارداری و بچه داری ،دو تا پروسه ی خیلی جذاب و دوست داشتنی ن
ک بچه داری رتبه ی اول رو واسه من داره
بارداری رو ک قدر ندونستم و عجله داشتم واسه تموم شدنش
ولی میخوام قدر مادری کردن رو بدونم
چون میدونم دلم واسه این روزا به شدت تنگ میشه
سختی ها میگذرن و این روزا خاطره میشن

اووو چقد حرف زدم Blush
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Celin، Gitii، Hamiii99، liyane، nona، Rose، sims s، Sufii، Targol، tinaaa91، سِودا، نرگس
پاسخ
به نظر منم بارداری راحتتره با اینکه ویار شدید داشتم اوضاعم داغون بود
پسرم با اینکه خداروشکر کولیک و رفلاکس نداشت اما تا دو ماهگیش سخترین لحظات برام بود واقعا کم آورده بودم بعد دوماه باز اوضاع بهتر بود
من حاضرم باردار بشم اما بچه داری نه
Big Grin
نسیمه درکت میکنم من بعضی وقتا منتظر بودم همسرم برسه برم دستشویی یا ناهار بخورم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Gitii، Hamiii99، liyane، nona، sims s، tinaaa91، نسیمه جااان
پاسخ
من بارداریم تقریبا راحت بود ویار نداشتم اصلا
بچه داریمم که همه در جریانین چقدر عذاب کشیدم از روز اول با آلرژی و رفلاکس و بیخوابی و رژیم وحشتناک
به نظرم اگه اینا نباشه بچه داری واقعا راحته
آخه بارداری حس خاصی نداره
من که اصلا دلم تنگ نمیشه واسش

فکر کنم بیشتر منظورتون زندگی بدون بچه یا بابچه هست Smile
قطعا بدون بچه راحت تره
پسر ۱۹ ماه ❤
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Celin، Hamiii99، liyane، mahtakhanoum، Rose، sims s، Targol، نسیمه جااان
پاسخ
ندا Big Grin
من اوایلش خیلی استرس داشتم واقعا درمونده میشدم یه بار ۵ روزگی یبار هم ۱۰ روزش بود وحشتناک گریه میکرد دستشو کرده بود تو دهنش میکشید کم مونده بود دهنش رو جر بده Big Grin هیچ جوره آروم نمیشد
تا قبل دوماه خیلی سخت بود انگار یه آدم فضایی کنارم بود
اما خداروشکر خیلی بهتر شد اوضاع
آخه آخرین بچه ای که دیده بودم داداشم بود ۵ سالم بود
بقیه در حد یک یا دو ساعت تو مهمونیا بوده اونم شاید سالی دو یا سه بار بچه برام موجود عجیبی بود
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Hamiii99، Nedaaa28، Rose، sims s، Sufii، نیوشا123
پاسخ
برید کوچه خودتون Big Grin
من فعلا شرایط پذیرش بعدشو ندارم Confused
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona، Rose، sims s، Sufii، نرگس، نیوشا123
پاسخ
ندا،دقیقا سوالشون مقایسه بارداری با بچه داری بود Smile
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Nedaaa28، نیوشا123
پاسخ
ولی من حاضرم دوتا بچه دیگه بزرگ‌ کنم ولی باردار نباشم اینقدر که اذیت شدم، والله تو بارداری من نه خوابم نه خوراکم دست خودم نبود....هیچ‌جا هم نمیتونستم برم...یه شب راحت نخوابیدم...البته خوب خدا بعدش جبران کرد هم پسرم نوزاد راحتی بود و هست و هم کمک داشتم از همسر و مادر و مش...
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Hamiii99، Nedaaa28، Rose، sims s، Targol، شیدا، نیوشا123
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 10 مهمان