امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 2
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ خانم های باردار 1401
خب تو بارداری بچه همه ش همراته، از گوشت و خونت تغذیه میکنه -_- تو وجودت وول میخورهSmile سنگینت میکنه،هورمون‌هات رو بهم میریزه،گوارشت ممکنه بهم بریزه، یبوست و هموروئید و درد ها هم که بماندSmile تو رژیم غذاییت هم کلی محدودیت ایجاد میشهSmile تو کار کردن و حتی پله پایین و بالا رفتن ممکنه اذیت شی ولی یه لحظه هم نمیتونی این شرایط رو عوض کنی،چون ممکنه به قیمت جون بچه یا حتی خودت تموم شه
اما بعد از تولد ،شرایط هر چند سخت باشه، ولی بچه جدا از ت
هست، میتونی هر چند کوتاه واسه خودت باشی،حالا با کمک اطرافیان، پرستار، مهد و...
Cool
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Hamiii99، Rose، samin**، sims s، Sufii، نیوشا123
پاسخ
ترگل دلم کباب شد ،خدایی سخت بوده
الان به نسبت بهتر شده نه ؟
۲ قلو داشتن به خودی خود بسیار سخته
تو ک دیگه از بارداری درگیر عوارض شدی و بعدم بستری شدن بچه ها
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Targol، نرگس، نیوشا123
پاسخ
ترگل Sad خداروشکر اون روزا گذشت
قربونت برم
پسر ۱۹ ماه ❤
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Targol، نیوشا123
پاسخ
(۱۴۰۲/۳/۲، ۰۳:۲۱ عصر)شیدا نوشته است: سمین
من یادمه خاله م میگفت بارداری ش سخت تر از بچه داری بوده، با اینکه مشکل خاصی نداشت تا آخرین ماه سرکار میرفت، همه جا میرفت ، تهوع نداشت، اما میگفت بارداری حس خفگی بهم میداد.
واسه همین هر خانم بارداری رو میبینه میگه واییییییییییی،  زودتر زایمان کنه راحت شهSmile))

دوتا هم بچه داره

شیدا شاید کمک خوبی بعد از زایمان داشته... وگرنه کسی که بارداریش بد باشه، بعیده که به بچه ی دوم فکر کنه حتی... یعنی من که کسی بگه بچه دوم جیغ میزنم...
منم بارداریم خب کل دوره رو نمی تونستم یه سری غذاها رو بخورم... تا قبل از بی حسی من تهوع داشتم... یبوست، بحث کم شدن خون رسانی جنین که نصف زمان بارداری رو آسپرین خوردم و دائم نگران بودم چون سونو هی حرف الکی زیاد میزد هی نگرانمون می کرد... دیگه خلاصه بارداری راحتی نبود اگرچه خب استراحت مطلقی هم نبودم... ولی باز تا دو روز قبل زایمان کلاس می رفتم و کار می کردم... ورزش می رفتم... با اینکه به شدت گرمایی هم بودم پسرمم آخر خرداد دنیا اومد مدتها پیاده روی می کردم... 
ولی در نهایت حاضرم هزار بار باردار شم اما یه بچه ی دیگه نیاد... چون پروسه ی بچه داری تا همینجاشم من رو خرد کرد...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • liyane، sims s، خانم فسقلی، شیدا، نرگس، نیوشا123
پاسخ
رز عاشق اون دو خط اخرت شدم پوکیدم از خنده
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Rose، نیوشا123
پاسخ
رز اون زمان که خالم بچه اولش رو زایمان کرد یه شهر دیگه بود، از ماها دور بودSmile
ولی وقتی جابجا شدن(یه چندسالی طول کشید) مادربزرگم کمک حالش بود بچه ها رو نگه میداشت تا خاله م بره سر کار.
ولی یه ویژگی بارزی داره خاله م !
اونم ریلکس بودنشه!
مثلا رو تغذیه و تی وی و موبایل و اینا حساس نبود.
یا اگه خیلی جیغ میزدن و گریه میکردن کلافه نمیشد
میگفت گریه برای بچه ست دیگه!
اگه غذا نمی‌خوردن فکر و خیال نمیکرد، میگفت گرسنه شون باشه میخورن.
یا اگه میخوردن زمین ، عادی برخورد میکرد.
میخوام بگم مراقبشون بود اما در عین حال بیخیال بودSmile
بعد اینکه بعد یه مدت هم خب بچه ها شیر خشکی شدن‌
اینجا هم خیلی ریلکس بود
 یعنی عذاب وجدان نداشت یا ناراحت نبود، خیلی عادی برخورد کرد.
Cool
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • mahtakhanoum، miss shin، Rose، tinaaa91، ستی‌لیته، سِودا، نرگس، نیوشا123
پاسخ
بچه‌ها قربونتون برم Heart
اره خداروشکر الان خیلی فرق کرده. الان ممکنه خسته شم (که میشم) اما همش میگم اون استرس‌ها خیلی کمتر شده. بچه‌ها از آب و گل درومدن. اتفاقا عید که رفتیم خونه پدر همسرم، کلی بهم محبت میکرد که دستت درد نکنه بالاخره بزرگشون کردی!! Big Grin یعنی جوری بود هر کی منو میدید میگفت خداروشکر!
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • freebird، mahtakhanoum، Sufii، tinaaa91، ستی‌لیته، شیدا، نیوشا123
پاسخ
نرگس، ببین مثلا جاری خاله م بهش میگفت دخترم میخواد با دخترت بازی کنهSmile بمونه دو روز پیشتون؟
خاله منم خیلی ریلکس قبول میکردSmile
بعد دو روز جاری که میومد دنبال بچه ش ، بهش میگفت وای دستت درد نکنه بچه م چه تپل مپل شده رنگ و روش باز شدهSmile))
خیلی با هم راحت بودنSmile
من هر کس که دور و اطرافم میبینم خودش به تنهایی بچه بزرگ نکرده، همه چند تا کمک این مدلی داشتن.
یه عروسمون هم که کلا بچه هاش رو طرف ما بزرگ کردن: )
خودش میگه من فقط زایمان کردم ۱۰ روز شیر دادم که واسه ۷پشتم بس بود: )))
من بهش میگفتم من آدم مادر شدن نیستم؛)
میگفت وااا چه حرفا
راحت باش بابا ،بقیه  هستن کمک میکنن: )
Cool
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • mahtakhanoum، Rose، Sufii، نرگس، نیوشا123
پاسخ
سوال در مورد بچه داری فکر کنم تاپیک مخصوص خودش داره !
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona، Targol، ستی‌لیته، نرگس، نیوشا123
پاسخ
ننه‌ها بیایید بریم تو کوچه خودمون بازی کنیم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona، Rose، رخشید، نرگس، نیوشا123
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 12 مهمان