ارسالها: 6,679
موضوعها: 0
تشکر Received: 20,561 in 4,948 posts
تشکر Given: 8,673
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
25,418
عزیزم من اسمت رو نمیدونم. ولی دختر منم اگه اصلا خوابش نیاد بدون پیش زمینه دست و پاش رو بگیرم همین کارو میکنه که پسر شما کرد 
حالا نمیدونم کارم اشتباه بود یا نه. نوناجون بیا توجیهمون کن
ارسالها: 3,962
موضوعها: 0
تشکر Received: 9,992 in 2,583 posts
تشکر Given: 21,346
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
11,818
فاطمه هستم ترگل جون
من توی اتاق تاریک،بعد تعویض پوشک و شیر خوردن برای امتحان این روش رو رفتم اونک درحد چند دقیقه که دیدم داره نق میزنه و خوابش میپره دیگه ادامه ندادم...همون تختش رو تکون دادم تا خوابش برد
فاطمه هستم
ارسالها: 1,993
موضوعها: 3
تشکر Received: 7,358 in 1,540 posts
تشکر Given: 9,421
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
9,290
(۱۴۰۰/۱۰/۴، ۰۲:۴۰ عصر)shiningdiamond نوشته است: دوستان سلام
موضوعی خیلی زیاد فکر منو مشغول کرده و می خوام ازتون راهنمایی بگیرم
...
تا اینکه پدر هم اومد و به من گفت دخترم مواظب زندگیت باش و هر کسی از همسرت ناراحت بود برات مهم نباشه. من حدس زدم که شاید مادرم چیزی گفته بهش.
...
من این وسط موندم، خیلی به خودم می گم ول کن، رابطه شون به خودشون مربوطه اما نمی تونم. ناراحتم که رابطه شون اینجوری شده. ذهنم خیلی مشغوله. حس می کنم باید کاری انجام بدم اما نمی دونم چی. از شوهرم خیلی دلگیرم و هر کار می کنم نمی تونم فراموش کنم. درسته بعضی رفتارای مادرم با همسرم هم ناراحتم کرده اما خب بالاخره به خاطر کمک به ما اینجا بوده. واقعا خودمم توقع بعضی رفتارا رو از شوهرم نداشتم
شاینینگ جان،
مبارکه نینیتون.
جملهای که پدرت گفته رو من خیلی دوست داشتم! به نظرم جواب تمام دغدغههات رو پدرت داده. پدرت قطعاَ مادرت رو از هر کسی بهتر میشناسه. وقتی این جمله رو بهت گفته معنیش تا حدودی این بوده که «مادرت شاید زیادی حساس باشه. حرفاش رو بشنو و فراموش کن، نذار رو زندگیت با همسرت و بچهت تأثیر بذاره».
ببین، زیاد مثال نزدی که «سرد بودن» همسرت یعنی چی.. چه کاری باید میکرده که نکرده. اگر فقط خیلی گپ و گفت نداشته با مادرت، خب طبیعیه. ۴۰ روز زندگی با مادر همسر قطعاَ خیلی میتونه سخت باشه، به خصوص وقتی اون مادر خودش توقعهای خاصی داشته باشه. یه مادری میبینی اصلاَ حساس نیست و توقعی نداره، ولی مادر شما هم حساس هست هم توقع داره. خب زندگی با همچین مادرزنی میتونه خیلی آدم رو تحت فشار بذاره. من که در کل به نظرم بهتر بود کوتاهتر میموندن مادرت، شاید اونطوری مادرشوهرت هم بیشتر به فکر کمک بهت میفتاد. ولی حالا دیگه گذشته. من خودم جای شوهرت بودم احتمالاَ بعد چند روز همونطوری سرد میشدم. اگر سرد شدن به معنی اینه که مثل قدیم باهاش بگو بخند نکرده. خب خسته شده دیگه. تازه بیاحترامی هم که نکرده، فقط گرم نگرفته. داشته با زبون بیزبونی به مادرت میگفته که دلش برای خلوت خونهشون تنگ شده. به نظرم مادرت باید زودتر میرفت. ولی خب دونستن این موضوع تو رو خوشحال نمیکنه که مادرت هم مقصر بوده.
به نظر من چیزی که شما در مادرت و احتمالاَ بقیهی خانوادهت به عنوان «کمک حال بودنِ فراوان» میبینی، از نظر همسرت و احتمالا خانوادهش «دخالتگر و مزاحم بودن» هم هست. من ۲ هفته موندن مادرزن که از راه دور اومده رو درک میکنم، ولی ۴۰ روز واقعاَ زیاده برای کسی که تازه پدر شده و اصلاَ شاید میخواسته خودی نشون بده و خودش بیشتر چیزها رو هندل کنه و مادر شما به ایشون مجال نداده.
بعد انتظارت از مادرشوهرت رو هم بریز دور واقعاَ. مگه رستوران خوب و باکیفیت اطرافتون نیست؟ دیگه نکرده دیگه. میدونسته دستتون به دهنتون میرسه و نمیخواسته کارای اضافی بکنه. شاید یه جای دیگه جبران کنه برای نوهش. شاید وقتی واقعاَ کسی نیست بیاد کمک کنه.
اگر تو این ۴۰ روز دعوای لفظی بین مادر و همسرت پیش نیومده، دیگه به نظرم انتظار گرم گرفتن که از جانب مادرت مطرح میشه واقعاَ مته به خشخاش گذاشتنه. ضمن این که منم خودم شخصاَ وقتی کسی خیلی ازم انتظار گرم گرفتن داشته باشه یهو ناخودآگاه سرد میشم. من جات باشم بیشتر این مسائل رو ناشی از بیسیاست بودن مادرت میبینم و سعی میکنم به شوهرم گیر ندم. و البته حتماَ یه کادو در حد طلا هم میخرم و برای مادرم به عنوان تشکر از طرف هردومون میفرستم و اصلاَ هم نمیگم فقط از طرف من هست یا کی پولش رو داده، اصلاَ حساب اوناش رو نمیکنم. مادرت کمک کرده، دستش درد نکنه، باید ازش مادی تشکر کنید تا خوشحال بشه کمی، ولی دیگه دل به دلش دادن که آی دامادم اینطوری بود و اونطوری بود کملطفی در حق همسرت هست که ۴۰ روز بدون جنجال خاصی تونسته یک فرد سومی رو در منزل پذیرا باشه.
حالا باز من تجربهای در این موضوع ندارم، ولی طبق چیزهایی که از شما قبلاَ میشنیدم همچین برداشتی از قضیه دارم.
ارسالها: 10,766
موضوعها: 9
تشکر Received: 29,091 in 7,959 posts
تشکر Given: 44,430
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
33,760
مامان هلیا همه بچه ها مثل هم نیستن و هر بچه ای در هر موقعیتی با عادات خودشم فرق داره نمیتونیم یه نسخه برای همه بپیچیم
...
ترگلی ما اگه حمام کنه که بعدش شیر و لالا اگه نه پوشک لباس سرهمی خواب شیر لالا من تا سه ماهگی تو بغلم موقع بادگلو میخوابید
الان میذارم رو پا و دستاش زیر پتو شیر میخوره و رییییز در حد ویبره یپاش تکون میدم بخوابه حالا اینجوریم که گفتیو تست میکنم حتما مرسی عزیز دلم
ارسالها: 6,679
موضوعها: 0
تشکر Received: 20,561 in 4,948 posts
تشکر Given: 8,673
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
25,418
فاطمه جون کلا که اصلا معلوم نیست چیکار میکنن. منم باید بگذره ببینم چیکارم
هلیا ولله اگه همه بچهها به این راحتی میخوابیدن که بیکار نبودن اینهمه آداب و اسلوب براش دربیارن 
یوتاب جون دخترهای من بعد حموم شارژ میشن  کلا رو پا خوب میخوابن بدیش اینه پای آدم داغون میشه به مرور که بررگتر میشن. ایشالله راحت میخوابه عزیزم.
ارسالها: 10,766
موضوعها: 9
تشکر Received: 29,091 in 7,959 posts
تشکر Given: 44,430
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
33,760
ترگل پسر منم دوبار بعد حموم میخوابه یه بار بیدااااارا
واسه گفتم خود یه بچه ام.ممکنه عادتاشو هی تغییر بده
ارسالها: 8,455
موضوعها: 1
تشکر Received: 30,666 in 6,991 posts
تشکر Given: 20,214
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
35,283
۱۴۰۰/۱۰/۵، ۰۵:۵۴ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۰/۱۰/۵، ۰۵:۵۹ عصر، توسط nona.)
نه دیگه ترگل قبل شروع روتین خواب پوشک عوض میکنم نو کیسه میذارمش و بسم الله
گناه داره خواب عوض کنم که بیدار میشه
دقیقا ترگل فقط یکم تکون ملایم کفایت میکنه
فاطمه جان خب پای خلی تکون بدی بالاش وله کلا
ترگل درست انجام داده ببین با دو تا دستات کف دست کامل دو تا شونه ها تا بازوشوبگیر خیلی ازوم تکون بده دقیقا هم اولش یکم نق میزنن بعد همون که ترگل گفت مدام سرشونو خودشون اینور اونور میکنن که نشونه شروع خوابه
اون اولا شاید لازم باشه بیست دقیقه نیم ساعت اینکاروبکنید بمرور کمتر میشه وسریعتر میخوابن
بعد یک ماه دیگه فقط مثلا دستتو نو رو شکمش اروم میذارید میخوابه
اما ترتیباتورعایت کنید انتظار معجزه نباید داشت
ارسالها: 6,679
موضوعها: 0
تشکر Received: 20,561 in 4,948 posts
تشکر Given: 8,673
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
25,418
ارسالها: 10,766
موضوعها: 9
تشکر Received: 29,091 in 7,959 posts
تشکر Given: 44,430
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
33,760
۱۴۰۰/۱۰/۵، ۰۶:۱۰ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۰/۱۰/۵، ۰۶:۱۲ عصر، توسط youtab.)
آی نونا جونم کاش با رسم شکل توضیح میدادی 
شوخی میکنم فکر کنم فهمیدم
شب همینکارو میکنم حتما
...
راستی پسر من فردا آزمایش خون داره به خاطر کمخونی موقع تولدش باید شش ماهگی تست شه میشه براش.دعا کنین سی بی سی ایناش خوب باشه بچم
نونا جون همسر منو که میدپنی خیلی زیاد رو همه چی حساسه حالا میگه چون بچه نمیتونه بشینه هنوز صندلی واسه کمرش بد نباشه
دختر گلت راحته توش؟
بچهها چقدر زود شش ماه گذشت!!!!!
انگار همین دیشب بود با کیسه اب پاره داشتم همینجا ازتون سوال میپرسیدم.........
ارسالها: 2,744
موضوعها: 2
تشکر Received: 9,079 in 2,141 posts
تشکر Given: 5,129
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
11,097
من انگار از همه بيشتر پ ا ر ه ميشم
اقا رو بايد بذارم تو كالسكه
ببرم توي اتاقش ، پنجره ي اتاق باز كه هوا كلا جريان داشته باشه
يه اهنگ لالايي دارم اونو مدام پشت هم پلي ميكنم ( فقط شانس اووردم واحد رو به رويمون خارجه وگرنه تاحالا ١٠٠ بار ازمون شكايت ميكرد كه ساعت ١١ شب چرا بايد دو هزار بار يه اهنگ بچگونه رو با صداي بلند بذاريد!) كالسكه رو هم مدام جلو عقب ميكنم كه زود خوابش ببره
تازه بعد اينكه خوابش برد بايد بهش شير بدم
شير كه تموم شد نيم ساعت توي بغلم صاف نگهدارم
بعد بذارم توي گهواره ش
بچه ها باورتون نميشه گاهي تا همه ي اين چيزارو رعايت كنم خودم ساعت ٢ ميخوابم
ساعت ٤ دوباره بلند ميشم واسه شير
رسما ديگه نميخوابم تمام انرژيم ميره واسه پسرم
|