گپ و گفت مامانهای ۱۴۰۰

[nona]

یوتاب خونه منو ندیدی پس افتضاح
چه خوب پسرت سینه خیز میره یادته دختر من چه زود خزید و سینه خیز رفت اما تا چند بار غلتیدن پشت هم رو یاد کرفت دیگه سینه خیز نرفت الان خونه رو با غلت زدن طی میکنه تنبل

[youtab]

ایشونم یه مسیری رو میره بعد خسته میشه یهو چندتا غلت میزنه که زورتر برسه 

---

اقا امروز خواستیم دو ساعتی پسری رو بذاریمش خونه م ش خونه رو درست کنیم و من یکم کارامو کنم تند تند خ ش اومد ساعت ۱بردش و خندون رفت, ساعت ۱：۰۵ زنگ زد که قیامت کرده صداشو میشنیدم, حالا کوچه بغلین خوبه, نفهمیدم چجوری مانتو پوشیدم دویدم دیدم بچم چشما و دماغش سرخ انقدر گریه کرده نفسش بالا نمیومد, تا حالا اینجوری ندیده بودمش اشکم در اومد به خدا, تا منو دید نمیدونین چجوری پرید بغلم م ش میگفت تا اومده دو دقیقه همه جارو نگاه کرده یهو زده زیر گریه بچم نفسش بالا نمیومدا, مردم براش, دیگه همونجوری اوردمش خونه, همسرم میگه اومد قلمرو خودش خوب شد, 
خیلی نگران این رفتارش شدم, البته اشتباه من بود باید خودم یا همسرم میبردیمش یه ربعی مینشستیم اونجا بعد میومدیم, یه ماهی هم بود به خاطر علایم داشتن خ ش نرفته بود اونجا بچم تا نیم ساعت دل دل میزد

[مینو]

مامانا
من به دخترم یه شیشه پدی لاکت دادم و تموم شده.باید بازم ادامه بدم؟شما چند تا مصرف کردین؟
پ ن:چقد من این پدی لاکت رو دوست دارم

[nona]

یوتاب دختر من که قیامت میکنه تازه تو بغل من اگه یهو برم خونه کسی دیگه گریش بند نمیاد
میتو جون من تا پایان چهارماهگی دکترش گفت بده و دادم

---

درستش تا پایان سه ماهه اما من یه ماه با موافقت دکتر بیشتر دادم

[youtab]

نونا حونم دلم میخواد لااقل خونه م ش یکی دو ساعت رو بمونه,  راهکاری به نظرت میرسه؟

[atefehjjjjjjj]

مرسی ک هستین

[nona]

ببین قبلش باید باهاش بری بعد آمادگی ایجاد کنی هی بگی داریم میریم مهمونی ، میشناسیشون مامان بزرگت عمت قبلا دیدیشون اینقدر بگی بگی تا دید الم شنگه نکنه بعد نیم ساعت پاشی بیایی فکر کنم بمونه
البته من تا حالا امتحان نکردم.

---

بذارمش و بیام

---

راستش دلشم ندارم نمیدونم چجوری میخوام برگردم سرکار
اصلا از فکر اینکه بسپرمش به یکی خودمم نباشم حالم بد میشه

---

ولی شما که خونه مادرشوهرته عالیه عادتش بده کم کم
اول برو خودت یه ساعت بشین بعد هر دفعه کم و کمتر بشین

[youtab]

اره باید همینکارو کنم, خ ش اومد خوب بودا, بعد یه سر همی قرمز داره تنش مردم روی باسنش لبخند داره با چشمای قلب سفید, خ ش هم ذوق که اخ جون تیپ ولنتاینی زده ببرمش کلی عکس و استوری بگیرم ازش,  بعد پرید بغلش کلی خندید و اون میگفت بریم ددر اینم به در هی نگاه میکرد بچم, یعنی باهاشون خوبه نیشناسه اما به قول همسرم اینجا عین قلمروعه براش
حالا تصمیم گرفتم هفته اول اسفند ببرمش اتاق خودش بخوابه دیگه خودمم میخوابم پیشش هی خورد خوردم سعی میکنم ببرمش خونه م ش, اخه لعنتی واسه کروناست که نمیبریم میترسیم به خدا 
بترکی کرونا

[nona]

نه نزدیکن مادرشوهرت اینام بنظر آدمایین که رعایت میکنن نگران نباش عزیزم

[youtab]

اره بنده خدا ها رعایت میکنن خیلی 
امیدوارم درست بشه همه سعیمو میکنم