ارسالها: 6,679
موضوعها: 0
تشکر Received: 20,561 in 4,948 posts
تشکر Given: 8,673
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
25,418
وای رز کلا با ادمهای خاصی طرفی. انگار میخوان عمدا نادیده بگیرن.
حالا برعکس خانواده همسر من فقط وقتی همسرم جواب تلفنشو نمیده به من زنگ میزنن  البته که منم ترجیحم اینه الکی بهم زنگ نزنن.
کژال از ایده اسنپ فودت خوشم اومد. افرین
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received: 22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
خودمم دقیقا همین برداشت ها رو دارم...
والا همه همین کارو می کنن.. اصلا فکر نمی کردم شماره ی منو ندارن... دقت که کردم دیدم آره هیچوقت توی گوشیم با من تماس نگرفتن... همیشه خونه بوده...
برای همین دیگه از زندگیم حذفشون کردم و هیچی از شادیام نمیگم... فقط سر پسرم ارتباط دارم...
منم احتمالا یکمممم ببینم ادا مدا هست، سریع اسنپ فود سفارش میدم... فقط یه بار دیگه ببینم بی احترامی می کنن و غذای سردستی میذارن برای خودم و پسرم حتما سفارش میدم، پسرشون دوست داشت میگیرم دوست نداشت خودش غذای مامانشو بخوره....
والا بخدا
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
ارسالها: 8,455
موضوعها: 1
تشکر Received: 30,666 in 6,991 posts
تشکر Given: 20,214
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
35,283
رز جون نمیشه عید نرید؟ والا بمونید خونه خودتون به کارتی ترت بهتر میرسی
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received: 22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
شدنش که میشه... نمی خوام که همسر ناراحت بشه... ناراحت هم نه ها، نمیخوام از خانواده ش دورش کنم... چون در کل آدمای بدی نیستن و مشخصا فقط از من خوششون نمیاد که بهشون حق هم میدم ولی اهمیتی هم برام نداره تا وقتی باعث دلمشغولیم نشه...
حالا الان که اکثر مراسما کنسله ولی مثلا این مدت که فکر می کردم، می بینم مثلا باید می رفتم یه تیپ عالی میزدم و خرید سنگین می کردم، یه آرایشگاه عالی هم حتی با دادن پول بیشتر می رفتم نه اینکه با مانتوشلوار برم بشینم توی بله برون و عقد... می گفتمم اینقدر هزینه شد چون باید سریع میرفتم دنبالشون... و وقتی ببینن پسرشون بخاطر بچه بازیشون زیرفشار رفت دیگه تکرار نمیکنن...
یا مثل کژال باید سفورش غذا بدم وقتی می بینم ارزشی برای مهمون قائل نیستن...
یا خودمو سرگرم کنم با بچه و همون همسر رو بفرستم کارا رو بکنه ووووو....
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
ارسالها: 1,458
موضوعها: 0
تشکر Received: 7,277 in 1,312 posts
تشکر Given: 5,338
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
7,886
۱۴۰۰/۱۲/۱۱، ۱۱:۱۳ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۰/۱۲/۱۱، ۱۱:۲۰ عصر، توسط (کژال).)
ترگل من از این هنرنمایی ها زیاد دارم
من یه ساله غذای خونه خودم از خونه مامانم میاد. بیچاره بابام و داداشم کلا تو راهن که برای ما غذا و سبزی خوردن و آبمیوه بیارن. بعد از من انتظار دارن با بچه سه ماهه برم پای گاز وایسم.
اره دیگه رز. باید از پسر خودشون مایه بزاری.
شاید یادت باشه ما چه اعصاب خردی داشتیم سر اینکه آذر بریم اونجا. من میترسیدم بچه رو سوار هواپیما کنم تو کرونا. اونا هم که ول نمیکردن
اخر به شوهرم گفتم میخوای بیام بلیط فرست کلاس بگیر که فاصله صندلی ها بیشتر باشه و فضا بازتر که خطرش برای بچه کمتر باشه.
البته که به قول نونا خاک بر سرشون. تنها فرقی که با قسمت های دیگه داشت صندلی ها به جای سه تا دو تا بود. و اختلافش برامون 4 تومن شد. ولی خوب فهمیدن من تو بحث مربوط به سلامتی پسرم جدیم.
کلا خانواده شوهرت خیلی شبیه خانواده شوهر من هستن. آدمای بدی نیستن در کل. انسان های شریفی هستن. ولی از من خوششون نمیاد.
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received: 22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
آره کژال باریکلا منم همین شیوه رو پیش میگیرم... از این به بعد بی احترامی ببینم همین کارا رو باید بکنم... باید همون سفره رو می گفتم من با هواپیما میام و بر می گردم....
فکر کنم خودمونو نگرفتیم اینجوری برخورد می کنن...
ماری بیا بغلم... چه جالب که یکی دیگه هم این مشکلات رو داره...
ولی ما دعوا زیاد داشتیم از همون عقد و بله برون تا همین آخری همش همسرم در حال تذکر و دعواست حتی ولی انگار نه انگار... حالا که خودمو می گیرم احترامم بیشتره انگار... واقعا درسته میگن بای حد و مرز مشخص کنی... این سری رفتیم من دست به ظرف و اینا نزدم... کلا یه دو بار برنج آوردم و ظرف های خودم و پسر رو توی هم گذاشتم بردم... اصلا هم به روی خودم نیاوردم و رفتم پیش پسرم و همسر و خواهرش ظرف شستن، بقیه ی مواقع هم همسر و مادرش... و البته خب مثلا من دو بار کباب خودم درست کردم و خریدنش با همسر بود تاااا آخرش که درستش کنم من بودم... و من و پسر و همسر و باباش خوردیم که یه بارشو رفتیم باغ ۴ تایی خوردیم... کلا هم یه هفته بعد از دو سال اونجا بودیم....
آره واقعا این دوری خودش معضله اگرچه خوبی هایی هم داره ولی توی یک شهر بودن با خانواده ی با فرهنگ از همه ش بهتره... مثلا ما حتی مامانش می خواست بیاد، تا دم تهران نمی گفتن اومدن اینوری!!!! زنگ میزدیم، مامانش که اصصصصلا نمی گفت، باباشم میگفت همین دور و بر که ما می فهمیدیم آقا توی بابایی دارن میان... آخرین بار که مامانش اینجوری اومد (کلا آخرین باری که اومد) همسر پایین بهش گفته بود چه بی خبر! مامانش چجووور بهش برخورده بود کل چند روز با من یه وری بود... همس حتی به خواهرش زنگ زد که اینا زنگ نمیزنن، تو نباید یه زنگ بزنی خبر بدی که مامان اینا دارن میان... اونم شروع کرده بود زده بود صحرای کربلا، همسرم گفت که وقتی همش دارن بچه هاتو نگه میدارن و تو حداقل روزی سه بار وارد خونه میشی، چطور خبر نداری میرن مسافرت؟ لازم به ذکره که خود خواهرشم علاقه داره سرزده بیاد!!! و من عید ۹۸ که رفته بودیم، رفتیم خونه خواهرش عید دیدنی، بعد گفتن بریم خونه ی دیگران عید دیدنی... شال و کلاه کردن و من با چشمای گرد گفتم بی خبر؟ گفتن آره کی زنگ میزنه برای عید دیدنی؟ گفتم همه، گفتن نه ما از این رسما نداریم... منم گفتم من بی خبر هیچ جا نمیرم، منو برسون خونه اگر خواستی خودت برو عبد دیدنی... و اینجور شد که زنگ زدن...
خلاصه که درد زیاده... کاش یکی باشه آدم باهاش حرف بزنه... احساس می کنم گلوم باد کرده، سرم داره می ترکه... من امشب از ابنهمه فشار که رومه نمیرم صلوات...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
ارسالها: 4,550
موضوعها: 0
تشکر Received: 10,860 in 2,958 posts
تشکر Given: 5,610
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
13,422
رز جون حرف بزن
ما هستیم گوش میدیم
تو خودت نریز
برون ریزی باعث آرامش میشه
ولی خیلی خوبه که همسرت با خودت تو یه تیمه
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received: 22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
کژال فک کنم می بینن من تنها و بی کسم و بالاخره هر جور باشه از پس همه کارام برمیام، هیچوقت از کسی درخواست کمک نمی کنم، یکی کارش موردپسندم نباشه اصلا کارش ندارم و میرم خودم انجامش میدم و... و هیچوقتم ناله پیششون نمی کنم، فکر می کنن هر جور باهام برخورد کنن من تحمل می کنم!
یکی از دوستای خودم که ۴ سال هم خوابگاهی بودیم و من و روحیات و مشکلاتم رو نسبتا میشناسه، بهم می گفت بابا چرا با همه مشکل داری، حداقل خانواده ی شوهرتو راضی نگهدار که ملت فکر نکنن تویی که مشکل داری...
من واقعا ناراحت شدم... چون او انگار من هر چی میگم، آسیب هایی که خانواده م برام داشتن رو نمی بینه و بنده خدا از روستا هست و همش میگفت پدر و مادر بد نمیشن،خوبیتو میخوان، شماره شونو بده آشتیتون بدم وووو...
ولی به خدا کی می تونه تخریب شدنش رو تحمل کنه؟ باید خیلی بی عزت نفس باشی که تحمل کنی هر جور باهات برخورد بشه......... من نمی تونم واقعا... برام هم مهم نیست که حتی ۱ نفر هم منو نپسنده یا دوستم نداشته باشه... وقتی پدر و مادر و همخون خودم این برخوردا رو باهام کردن، از غریبه چه انتظاری هست؟
یعنی من باید بشینم هر جور میخوان باهام رفتار کنن چون خانواده م پشتم نیستن؟
به خدا من توی زندگیم بخاطر اینکه همسرمو دوست دارم موندم ولی خیلیا ممکنه فکر کنن چون پشت و پناه ندارم موندم و پا به پای همسر خیلی چیزا رو تحمل می کنم... یا خیلیا فکر کنن همسر بخاطر مهریه مه که نمی تونه طلاقم بده... ولی واقعا اگه روزی همو دوست نداشته باشیم بهشم گفتم با عزت و احترام جدا میشیم... من نه به مهریه ت نیازی دارم نه نفقه ت، اینقدر هنر دارم که حتی شده با آشپزی توی خونه از پس خرج خودم و بچه بربیام چهبرسه از تخصصم استفاده کنم، ولی چیزی که نمی تونم تحمل کنم اینه که من رو خرد کنی... من هستم اگر احترامم حفظ شه، یک درصد بی احترامم کنی میرم پشتمم نگاه نمی کنم خودشم میدونه یکی رو که خط میزنم دیگه طرف برام تموم شده اس...
والا من اگه بچه سر راهی بودم، یا یتیم بودم، شرایطم بهتر بود...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received: 22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
(۱۴۰۰/۱۲/۱۲، ۱۲:۴۵ صبح)Mari90 نوشته است: رز جون حرف بزن
ما هستیم گوش میدیم
تو خودت نریز
برون ریزی باعث آرامش میشه
ولی خیلی خوبه که همسرت با خودت تو یه تیمه
ماری یکی از آنالیزام که قرار بود مفصل هم باشه احتمالا منتفیه، بخاطر ضعف نمونه برداری... نمونه ی دیگه هم ندارم... حالم بده...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
ارسالها: 327
موضوعها: 0
تشکر Received: 1,463 in 301 posts
تشکر Given: 680
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
1,608
رز میتونم بپرسم رشته ت چیه؟
|