امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ و گفت مامانهای ۱۴۰۰
رز جان من هم تصورم از شما جور دیگه ای بود
میدونی بنظر من بدترین موضوع این نیست که خانواده همسر پذیرایی ساده میکنن قسمت بد ماجرا اونجاست که وقتی ما خانومی میکنیم و به روی خودمون نمیاریم و واسه همون غذای ساده کلی تشکر میکنیم فکر میکنن بلانسبت ... هستیم و فکر میکنن ما بلد نیستیم کلاس بزاریم و همش بهشون استرس بدیم ( ببخشید دلم پر بود یاد خودم افتادم)
قربونت اون پیج های سیاست و معرفی کن بلکه بعد ۷ سال بتونم یه تغییری کنم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، nona، Rose، youtab، آیسان ۹۶، شماره مجازی تیندر
پاسخ
من میدونین مسالم چیهکتایون جون اینکه وقتی فقط منو همسرم هستیم همه چی خیلی ساده و خودمونیه اما وقتی حتی یکی از دامادا قراره باشه سفره مبشه رنگین کمون  از ای ن سر تا اون سر وای به حال ابنکه دوتا دامادا اومده باش, بعد مثلا همه نشستیم دو تا ظرف پر از میوه.و کاسه انار و گلپر و شیرینی و چی و چی م ش میذاره جلوشون با اصراااار و تعارف منم در حد اینکه بیا عزیزم میوه بردار, تزشم اینه که تو که غریبه نیستی از خودمونی دوماد غریبس!!!!!
بچه ها منم دلم ی پره, مخصوصا از این سفر کوفتیه مزخرفی که تازه برگشتیم, با همسرمم سر همین نیمه قهریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، nona، Rose، شماره مجازی تیندر، کتایون خانم
پاسخ
بچه ها خب وقتی عروس رو اینجوری حساب می کنن چکار میشه کرد... نونا آره می رم بیرون می خورم، یا همیشه توی طبقه ی خودمون آجیل و اینها دارم... بحث من اصلا خوراک نیست... بحث تفاوت احترامیه که بین من و داماد یا دخترشونه...
من واقعا دیدم باید خودم رو بگیرم...
و اصلا به روی خودم نیارم که کاری هست... عیییین خواهرشوهرم...
برای بحث احترام هم من با همسر خیلی راحتم... معمولا اگه اتفاقی بیفته، باهم حرف می زنیم... الان دیگه فهمیده نباید بذاره من برم سراغ ظرف یا چای و... یا مثلا مامانش که تعارف نکنه، خود همسرم میره پیش دستی میاره برام و میوه و چای و اینها تعارف می کنه...
آخه یعنی چی چای می خوری؟ میوه می خوری؟ شام چی می خوری؟
تو درست کن به بهترین حالتی که می تونی، ملت یا می خخورن یا نه دیگه... داماد میاد یهو میبینی یه کوه پذیرایی گذاشتن براش... عروس میاد یه لیوان آبم نمیارن... آدم ناراخت میشه خب...با اینکه من بعنوان کسی که سالی دو سه بار یا الان دو سال یه بار میرمف رسمی تر از دامادی ام که هر روز می بیننش و بچه هاشو بزرگ می کنن...
کلا احترام به داماد بیشتر از عروسه انگار چون می تونه بچه شونو طلاق بده نباید هر رفتاری باهاش کرد ولی عروس رو چون میشه طلاق داد هر رفتاری باهاش جایزه...
یه سری من و همسر رفتیم بالا پسرمو بخوابونیم، اومدیم پایین دیدیم ملت شامشونو خوردن!!!! نیم ساعتم نشدا، ولی داماد داره میاد یاا دخترش میخواد بیاد، ما تا 11 شده صبر کردیم... منم گفتم ببشیدد دیر شد، غذا بخوریم؟ گفتن ما خوردیم.. منم با چشمای گرد شده و صدای بی حس گفتم وردید؟ آها... و شروع کردن توجیه که بابا گشنه بود، داماد از سرر کار اومده بود، بچه ها دیر شده بود دیگه خوردن، ما چیزی نخوردیم (مامان و خواهرش) منم دیگه گفتم اکی و برای خودمون غذا گذاشتم بردیم بالا خوردیم... با اینکه ما ساعت 9-10 بود بچه رو وابوندیم ولی بچه های اونا 12-1 می خوابن... دیروقتشون نبود...
یه سری مادرشوهر داشت تعریف می کرد که مادرشوهرش هر شب خونه ی عمو کوچیکه ی همسرم می رفته یه بار شنیده که عروسش داره غر میزنه چرا این هر شب اینجا میاد و شام می خوره و می خوابه؟ گفتم مگه 3 تا دختر نداشت؟ گفت چرا... گفتم چرا اونجا نمیرفت؟ آدم با دخترش که راحت تره... گفت نمی خواست زندگی دختراشو خراب کنه که!!!!!!!!!!!! منم گفتم زندگی دختر مردم رو می خواست خراب کنه؟ معلومه هر شب آدم جایی بره و بخوابه میزبان اذیت میشه... دقیقا به همون دلیلی که نمیرفته خونه ی دختراش، خونه ی عروس هم نباید می رفت... و دیگه چیزی نگفت...تا حمالی هست عروس، اونوقت طلاها مال دختر... باز همون شب تعریف می کرد که رسم داریم که طلا مال عروسه ولی چند هفته بعد از فوت مادرشوهر، پسرا گفتن مال همه س و همون دو برابر تقسیم میشه... منم گفتم کسی که نمیخواسته زندگی دختراش با مهمونی رفتنش به خونه شون خراب شه، نباید وصیت کنه که طلاهاش مال دختراش باشه که... موقع زحمت پسرمه وظیفشه، موقع طلا تقسیم کردن حق دخترمه؟ این درست نیست که...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، Nedaa28، youtab، شماره مجازی تیندر، کتایون خانم
پاسخ
کاملا میفهمم چی میگی یوتاب جون، متاسفانه تو خیلی از خانواده ها داماد از عروس عزیز تره!!! واقعا نمیدونم این چه توجیه مسخره ایه که عروس غریبه نیست ولی دوماد غریبه هست،
تازه بنظر من چون خانوما بیشتر از اقایون حساسن باید به عروس توجه بیشتری کرد
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، Nedaa28، Rose، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
دقیقا رز منم همین تو فکرمه, منم با اینکه نزدیکم خیلی زود برم هفته ای یکبار, خدایش شده رفتیم اونجا بعد ۴۵دقیقه ناهار اوردن اما به بهانه اینکه الان ناهار حاضر میشه الان حاضر میشه یه لیوان اب نداده م ش اما اگه داادا باشن یا یکیشون باشه حتی تند تند اب هندوانه یا شربت یا اب انار یا هرچی هست سریع رو اپنه تا زنگو میزنن, یه بار یادم نمیره داشتیم میرفتیم بیرون تابستون گرم بعد همه و ماشین منتظر م ش بودیم اومد با دو تا لیوان خاکشیر یکی داد دومادش یکی ام همسرم, بقیه کوهان داشتیم تشنه نبودیم انگار

اره کتایون واقعا توجیه بیخودیه, تو احترامتو بذار حتی به دخترت, رز جون منم جدیدا همسرم میبینه مدل پذیرایی رو میاد یه ظرف میوه و همه چی بذام میذاره کنارم, من چون معتقدم مردا مثل ما زنها گاهی خیلی جزییاتو متوجه نمیشن چون تو فازش نیستن یه چیزایی رو میگم بهش اینم قبلا گفتم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، Nedaa28، Rose، شماره مجازی تیندر، نسیمه جااان، کتایون خانم
پاسخ
حرصم گرفت از کار مادرشوهرت یوتاب
رز منم این مشکلو دارم میرسم خونه مادرشوهرم میپرسه مگه چایی میخوری؟!!!
یه بار سر سفره بودیم مادرشوهرم گفت مگه ماست میخوری، پدرشوهرم گفت تو برو بیار از مهمون که نمیپرسن، اونم سریع گفت کتایون مهمون نیست خونه خودشه!!!! همون جا شیطان تعظیم کرد خخخخ
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، mahtakhanoum، Nedaa28، Rose، youtab، آیسان ۹۶، شماره مجازی تیندر، مینو
پاسخ
به خدا کتایون 
من خ ش مجردم حکم پ ش تورو داره, میگه وا مامان بذار براش نخواست نمیخوره خب, م ش هم فقط لبخند میزنه یا همین جمله معروفو که... که غریبه نیست بخواد میگه منم میخپام, خ ش هم یه بار گفت شما تاحالا شنیدی... بگه من فلان چیزو میخوام؟
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، mahtakhanoum، Nedaa28، شماره مجازی تیندر، کتایون خانم
پاسخ
باید از این به بعد به جای نه مرسی بگم بله مرسی Smile
وااااااااااااقعا پرسیدن نداره که
شما پذیراییت رو بکن...
به خدا آدم بخواد بره یه لیوان آب از یخچال برداره دلشون به تاپ تاپ میفته اونوقت میگن خونه ی خودشه...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، Nedaa28، youtab، شماره مجازی تیندر، کتایون خانم
پاسخ
اره بچه ها وقتی باهاتون تعارف بازی نمیکنن شما هم تعارفو بذارید کنار. یکی بود میگفت مثلا بگید وای چقدر هوس فلان غذاتونو کردم.
البته با این مادرشوهرهای شما احتمالا فقط جواب میدن ئه؟؟؟ Smile)
حالا من اوایل همش برامون کوبیده درست میکرد پدرشوهرم. یه بار رفتیم بیرون همه انواع کباب سفارش دادن من گردن، بنده خداها ازون به بعد فهمیدن من گردن بیشتر از کباب دوست دارم هر بار میرفتم خونشون گردن درست میکردن. حیف که بعدا مادرشوهرم مریض شد، جو خونه‌شون از این رو به اون رو شد. بعدم فوت شد. و تو افسردگی باقی موندن Sad
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، Nedaa28، Rose، youtab، آیسان ۹۶، ستی‌لیته، شماره مجازی تیندر، نسیمه جااان، کتایون خانم
پاسخ
آره دقیقا همینطوره
من کل بارداری نمی تونستم برنج و گوشت بخورم
مادربزرگ همسر فوت شد و برای 40 مراسم داشتن و ما رفتیم شهرستان...
خودشون قورمه سبزی گذاشته بودن... فوووووووق خوشمزه شده بود با اینکه من معمولا دوست ندارم قورمه هاشون رو ولی به شدتتتت خوشم اومد...
دو بار برنج ریختم خوردم، بعد به مادرهمسر گفتم من خیلی خوشم اومد میشه برام بگیرید ببرم تهران؟ گفت باشه، فرداش گفتم گرفتید؟ گفت آره، بیا ایناهاش، اندازه دو تا پیاله بود، به خدا یه تیکککککککه گوشت هم نداشت و همش چربی بود.. دقیقا معلوم بود تهش بود... گفتم فقط همین؟ می خواستم ببرم تهران هر موقع هوس کردم بخورم... گفت نخورده که نیستیم!!!!! اینم مال بقیه رو دادن، گفتم برای منم بذارید!!!!! در حالیکه نمی گفت هم همیشه بهش میدادن!!!! بعدشم بازم میای اینجا برات درست می کنم!!! و نشون به اون نشون که اصلا نشد بریم تا بعد از تولد پسرم...
جالب اینه که خواهر همسر باز مثل همیشه ادای حال بدا رو در میاورد (من حامله بودم اون حالش بد بود!!!! من کل بارداری ویار داشتم، اداهاش مال اون بود و کلا همیشه باید یه جوری توجه همه رو جلب کنه) خواست بره، همون اول کار 4 تا پرس برنج و یه قابلمه خورش دادن بهش که ببره!!!!!! مال من کوچکترین سایز این ظرفای لعابی هستن، از اونا از ته مونده ی قابلمه گرفته بود اونوقت!!!!!! الان نگاه می کنم باید می گفتم نمیخوام بدید خودشون انگار بیشتر نیاز داشتن... و شاید می رفتم بیرون می خوردم بهتر بود... ولی وقتی هوس می کنی تی بارداری دیگه دست خودت نیست... اصلا نمی تونم مامانش رو ببخشم سر این قضیه... من هیچوقت نگفته بودم چیزی می خوام یا هوس کردم، فقط همون یه قورمه سبزی بود........................
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، Nedaa28، Targol، youtab، شماره مجازی تیندر، نسیمه جااان، کتایون خانم
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان