امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 2
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ خانم های باردار 1401
خدا نکنه ماری جان
سیستم بدن من عجیبه هر سال هوا که سرد میشه پریودم جا به جا میشه!!!

من عاشق دوران بارداریمم منها سه ماه اول که وحشتناک ویار داشتم
هنوز بعضی وقتا چشمام رو میبندم تکون و ضربه هایی که پسرم میزد رو تصور میکنم
شبا موقع خوب زانوش رو فشار میداد از روی شکم معلوم بود نازش میکردم
شب اول تو بیمازستان پاشو تا کرد زانوش روبالا گرفته بود فداش بشم نازش کردم قیافه اش خندون شد ضعف کردم براش
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • **ماهور**، Elham67، Mari90، خانم فسقلی
پاسخ
آخی نسیمه جون، بنده خداها، ایشالله به زودی تمام مسائل خانواده همسرت حل میشه .
سلین با خوندن نوشته هات چشمام قلبی شد. چه لحظه های قشنگی بوده برات.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Celin، خانم فسقلی
پاسخ
آخی چه با مزه سلین ❤
امروز یه نوزاد ب دنیا اومد تو بخش مون ،مث فرشته ها
چشماش تیله ای و یه سبز عجیب بود ،چشماش هم باز باز کرده بود
موهای سرش هم معلوم بود بوره ،سرخو سفید
اینقد نگاش کردم ک حد نداره، عکسشم گرفتم هی نگاه کنم Big Grin

مرسی ماهور ،انشالله ،مرسی از دعای قشنگت ❤
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • **ماهور**، Celin، Mari90، خانم فسقلی
پاسخ
ای خدا چقدر لحظات قشنگی سلین❤️
دقیقا پسر منم همش زانوش رو زیر پوست شکمم تکون میداد من فیلمشم دارم
قشنگ معلوم بود
یه بار هم رفته بودیم اکو قلب جنین من تمام راه گریه کردم تا رسیدیم اونجا دکتر گفت دست و پاهاشو جمع کرده تو شکمش هیچی نمیتونم ببینم
دیگه اومدیم بیرون یه عالمه همسرم از رو شکمم نوازش کرد و باهاش حرف زد دوباره برگشتیم دکتر گفت باز کرده بعدم گفت از منم سالم تره پاشو برو
چقدر هم دکتر شوخی بود کلی باهاشون شوخی کرد
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Celin، Elham67، خانم فسقلی
پاسخ
ماهور جان واقعا دوران قشنگی بود Heart
با اینکه اولش خیلی سخت بود و ویار دا شتم وسطاش هم کرونا امد اما آرامش عجیبی داشتم انقدر آروم و صبور  و مهربون شده بودم خودم تعجب کرده بودم
شبا تا میچسبیدم به همسرم بهش ضربه میزد از اول با باباش رقیب بود Big Grin
جالب بود تو بارداری خوشگل شده بودم پوست شاداب  چشمام برق خاصی داشت کلا هم ۸ کیلو اضافه کردم سنگین نشدم برعکس الان Undecided !! تا روز آخر همه کارامو راحت میکردم ،دلم تنگ شد برای بارداری
!
نسیمه جان من همش به همسرم نگاه کردم اما برعکس شبیه خودم شد Big Grin

مری جان خدا خودت و گل پسرت و همسرت رو حفظ کنه Heart
امشب این تاپیک کار دستم میده Big Grin
پسرمم حاصل تاخیر در پریوده فکر میکردم فرداش پریود میشم نگو جابه جا شده بود Undecided Huh
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • **ماهور**، Mari90، خانم فسقلی
پاسخ
دوران بارداری من تا هفته ١٢ خوب بود بعدش دیگه رفتیم به قهقرای رنج و سختی گریه و افسردگی و سیکل دکتر سونو از این مطب به اون مطب
باورم نمیشه من از هفته ١٢ به بعد از خودم عکس سلفی ندارم
اونم من که گوشیم پر از سلفیه
خیلی دوره سختی بود خیلی
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Celin، خانم فسقلی
پاسخ
سلام
بچه ها من امروز ازمایش دادم
بتام ۱۲۰۰ بود
این سن بارداری که تو آزمایش زده درسته؟یا سونو باید بدم تا مشخص بشه؟
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی
پاسخ
سونو هم خیلی دقیق نمیگه اخه !!
همیشه یکی دو هفته کم و زیاد داره
واسه من ک محاسبات خودم با اونچه دو تا سونو گفتن ،۱ روز اختلاف داشت
از اولین روز آخرین پریود ک حساب کنی چند هفته س؟

مری جون ،اگه ناراحتت نمیکنه میشه بگی چرا بعد ۱۲ هفته اینجور شد
مشکلی توی سونو خونده بودن برات؟
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی
پاسخ
ماری جان خداروشکر که ختم به خیر شد و به سلامتی و خوشی پسرت رو بغل کردی
دوران بارداری به خود خود استرس زا هست یه مشکلی هم باشه واقعا سخت میشه
من که سر سونوگرافیا و غربالگریا قلبم تو دهنم بود
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Mari90، خانم فسقلی، نسیمه جااان
پاسخ
آره نسیمه جون از سونو ان تی به بعد
قصه خیلی طولانی داره
اگر براتون جریان بارداری و مسائلشو تعریف کنم برگ ریزون میشه Smile اصلا خودم الان که فکر میکنم میگم چطور تحمل کردم؟!
من فقط ۴ تا دفترچه بیمه تو بارداری تموم کردم اون زمان دفترچه ای بود
الان بارداری نمیخوام چیزی بگم که دغدغه ذهنی ایجاد کنم برات

مرسی سلین جون
واقعا خدارو شکر خیلی خیلی لطف کرد بهمون
مثل معجزه
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Celin، خانم فسقلی
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 8 مهمان