امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 2
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ خانم های باردار 1401
لیانه جان ،عزیزم واسه ی حس های بدی ک داری ،ناراحت شدم
شرایط سختی هست
انشالله ک بهترین تصمیم رو بگیری
فقط گلم مواظب باش،تحت نظر پزشک آشنا یا ماما انجام بده لطفا ک خطری خودت رو تهدید نکنه ،چون ک ممکنه خونریزی شدید بشه یا کامل دفع نشه و نیاز ب کورتاژ باشه
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی
پاسخ
لیانه جان امیدوارم در ارامش بهترین تصمیم بگیری عزیزم - کاری نکردی که خجالت بکشی و..................
مسیر جهان دوره گردیست
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی
پاسخ
اره عزیزم نگران نباش ،یه بحرانه زود گذره مث بقیه مشکلات ک گذشتن
من خواهرم یکسالگی دخترش رو جشن گرفت ،فرداش فهمید بارداره
من یکی افسردگی گرفتم جاش ،هی گفتم دخترش چی میشه حالا !!
ولی خب چند روز بعد تصمیم گرفت نگه داره و خدا رو شکر الان ۴ ساله هست
روزای سختی بود ولی الان خدا رو شکر میکنه
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی
پاسخ
بچه ها ببخشيد جواب تك تكتون رو نميدم
هيچوقت فكر نميكردم اينطوري بشه
من يكسال با همسرم قبل ازدواج دوست بودم يكسال و نه ماه هم بعد ازدواجم تصميم گرفتم حامله بشم كه اونم توي اقدام دوم باردار شدم
اصلا الان شوكه ام
ولي نميدونم چرا همش دارم گريه ميكنم
يعني از صبح كه فهميدم اشكام بند نمياد
پلكام ورم كرده
ماهور جون درسته ما توانايي اداره دوتا بچه رو داريم ولي من آدم ضعيفي هستم
روحيه م خيلي حساسه
توي گذشته خيلي اتفاقا رو از سر گذروندم و اينا ضعيفم كرده
توانايي مقابله با بحران هارو ندارم
سريع از پا ميوفتم
باورتون ميشه مامانم وقتي مشكلات بچه بعد زايمان شروع شد چندماه حتي نميذاشتم شب بره خونش بخوابه و ميگفتم بايد پيش ما باشي ؟!
همه ي اينا مال ضعف و بدبختيمه
الانم واقعا ناراحتم بند وجودمو ميخوام از بين ببرم
ولي چاره اي نيست
اميدوارم راحت بگذره
تازه ميخواستيم با همسرم بريم مسافرت
باورم نميشه
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • **ماهور**، 2015، Heven، خانم فسقلی
پاسخ
حتما برات راحت میگذره. نگران نباش
اون اوایل توی نوعروس یه دختره بود توی عقد باردار شده بود و نمیخواست کسی بفهمه. نامه از دکتر گرفت(با پارتی و زیر میزی) رفت یه مرکزی که مخصوص سقط بچه های مشکل دار بودش. اونجا بیهوشش کرده بودن در حد نیم ساعتم تموم شده بوده. بعد بیهوشی هم حالش کاملا خوب بوده. طوری که بعد سقط رفته بودن ناهار خورده بودن و بعدش برگشته بود خونه ی پدریش پیش خانوادش. اگه میتونی یه همچین جایی برو. با پزشک و تجهیزات کامل
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی
پاسخ
لیانه جان قبل از اینکار اول برو یه سونوی واژینال ببین وضعیت به چه صورته ببین باتوجه به اینکه بوتاکس جدیدا زده بودی شاید اصلا نمونه من دوستم نمیدونست حامله است بوتاکس زده بود متاسفانه هفته ۶ سقط شد
خودتم اینقدر اذیت نکن هر تصمیمی میگیری خیره
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، خانم فسقلی
پاسخ
لیانه جانم
منم تو شرایط تو بودم و واقعا درکت می کنم.هر تصمیمی که بگیری قابل احترامه.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی، کتایون خانم ۲
پاسخ
دوستم لیانه جون لطفا سعی کن آروم باشی ,من جای شما نیستم گلم ولی لطفا یکی دو روز به خودت زمان بده تا بهترین تصمیم را بگیری دوستم....از خدا میخام بهترین تصمیم ها رو بگیری لیانه جان
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی
پاسخ
لیانه جونم رفیق مهربونم بگردم واسه اشکات از ته دل از خدا میخوام آروم و قوی باشی و میدونم مثل همیشه بهترین تصمیم رو میگیری و هیچ آدم عاقلی هم قضاوتت نمیکنه عزیزم اینو مطمئن باش
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی
پاسخ
لیانه عزیز دلم
قربونت بشم
انقدر به خدا دلم میخواد پیشت بودم هرچی دلت خواست گریه کنی و دلتو خالی کنی
ببین من میدونم هم بارداری خیلی سختی داشتی و هم توی این 16 ماه خیلی خیلی سختی کشیدی بابت بچه داری...
فقط لطفا یکی دوروز صبر کن و بعد تصمیم بگیر... 
رلستش میدونم من و هیچکس جای تو نیستیم، هیچکس عمیقا نمیفهمتت تا توی شرایطت قرار نگیره... 
فقط میگم با ارامش بیشتری تصمیم قطعیتو بگیری... 
حق داری عزیزم
حق تماما باهاته و اصلا خجالت نداره...
مطمئنم هرکاری کنی بهترینه و تو صلاح خودتو زندگیتو بهتر از همه دنیا میدونی... 
هرچقدر خ. استی بیا اینجا حرف بزن و دلتو خالی کن و اصلا تو خودت نریز
میبوسمت و منتظرم بگی که خوبی فقط
Heart  پسر دو ساله من  Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • **ماهور**، 2015، Celin، nona، خانم فسقلی
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 7 مهمان