امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 2
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ خانم های باردار 1401
مرسی مریم جونم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • maryam_na، خانم فسقلی
پاسخ
ماهور جان امیدوارم همه مراحل اونجوری که خودت دوست داری و بدون دردسر و راحت انجام بشه و زود بیای خبر مامان شدنت رو بدی
خیلی خوشحالم از شک و تردید خلاص شدی و تصمیمت رو گرفتی
بهترینا برات رقم بخوره دوست خوبم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • **ماهور**، خانم فسقلی، نسیمه جااان
پاسخ
مرسی سلین جون مهربونم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Celin، خانم فسقلی
پاسخ
حوصله دار نمیشه، ولی داغون میشه Smile چون باید تحمل کنه، داد نزنه، کتک نزنه، تازه کلی هم حواسش باشه که چه کاری بهتره که انجام بده، در نتیجه منجر به انواع بیماری های ناشی از استرس و سفیدی زودرس مو میشه...............
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، nona، youtab، خانم فسقلی، رخشید، صنوبر۷۱
پاسخ
صنوبر من راه حلم اینه بچه رو بیارم بندازم گردن پدر محترم که حوصله اش زیاده :-))
عاشق تمایلاتت شدم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی، صنوبر۷۱
پاسخ
مرسی رز Smile)
ما با خواهر همسرم که یه پسر سه ساله داره رفتیم مسافرت دوروزه حقیقتا درلحظات آخر دوست داشتم یا اونو کتکش بزنم یا سر خودمو بکوبم به دیوار. بچه ها واقعا این تمایل رو داشتما نه اینکه بخوام اغراق کنم واقعا واقعا جدی میگم Smile

حالا تازه این بچه، همه اون صفتایی که بالا گفتم رو نداشتا مثلا اصلا بی ادب نیست من منظورم کلا این جور صفتا بود.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Rose، خانم فسقلی، رخشید
پاسخ
صنوبر من به شدت همین حس ها رو داشتم و البته واقعا هم دو سه بار تنبیه کردم وقتی دانشجو بودم دو‌سه تا بچه بنظر خودم پررو و بی ادب رو Sad البته الان میفهمم کار بسیار زشتی کردم
یکی ازون بچه ها الان الان دانشجوئه مزدوجم شده طفلی هنوز از من میترسه بچه هم بود منو میدید قایم میشد ( تهدیدش کرده بودم داد برنی خفت میکنم)
یکیشونم برادرزادمه الان ازدواج کرده
خلاصه که الان دختر خودمم جیغ جیغوئه قربون صدقشم میرم اما بقول رز بخش عمده تحمله و اینکه بطرز باورنکردنی صبرت زیاد میشه
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Rose، خانم فسقلی، صنوبر۷۱
پاسخ
نونا چه بد تهدید میکردی خخخخ حق داره ازت بترسه بچه تهدید به مرگ شده خخخخ
پاسخ
صنوبر کاملا درک می کنم چی میگی...
من حتی از حرف زدن بچه ها اعصابم خرد میشه اما خب مال پسرم رو می تونم تا حدودی که جیغ و داد نزنه تحمل کنم....
اینم که میگی منم تجربه داشتم...
تازه توی یه ماشین با دو تا فرد مسن و دو تا بچه ی 7-8 و 3-4 ساله................
یعنی توی ذهنم فقط می خواستم لگد بزنم تو شکمشونااااااااا... یا خفه شون می کردم توی ذهنم...
ولی الان اون حس ها رو ندارم و به شدت احترام بیشتری برای والدین و بچه ها قائلم...
ذات بچه همینه...
صبر من زیاد شده شاید چون می بینم که ژن خودمه...
ولی در کل اگه بخوای تنهایی بچه بزرگ کنی، فاکد آپ شدی خواهرم Smile
حتما حتما تجربه ی چند روز زندگی با بچه رو کسب کن تا با دید باز تصمیم بگیری...
اصلا واقعا شاید از اون تیپ هایی باشی که لازمه از اول نزدیک خونه ی مادر یا م.ش باشن یا پرستار بچه بگیرن که جای خودشون رو تا حدودی برای بچه بگیره... چون تنهایی نمی تونن تحمل کنن...
ولی بهرحال تا خود آدم بچه دار نشه، دقیقا متوجه نمیشه چه آدمیه.... تحملش چقدره... چقدر توان داره ووو...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • youtab، نسیمه جااان
پاسخ
ماهوووری قشنگ و عزییییزم
خیلی خیلی خیلی خوشحالم که با خودت به صلح رسیدی
این خیلی خوب و مهمه
Heart
الهی خیلی زود خبر خوش رو بدی بهمون عزیییز دلممممم Heart
... 
منم کلا تا اخر باردارین 8 کیلو اضافه کردم
اما بارداری از اول تا اخر از خوش ترین روزای عمرم بود
حاظرم بدون اغراق بارها باردار بشم و بگذرونم اون دورانو
آممممماااااا 
بچه ای بعدش نیاد خخخخخخ
Tongue
Heart  پسر دو ساله من  Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، نسیمه جااان
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 8 مهمان