ارسالها: 658
موضوعها: 0
تشکر Received:
1,329 in 498 posts
تشکر Given: 574
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
1,525
بچه ها من داشتم ميرفتم سركار بي بي مثبت شد بيدارش كردم گفتم
اون هم گفت نيم ساعت هنوز وقت داريم بيا بخواب بعدا صحبت ميكنيم
انگار اين باباها كه تو اينستا ميبينيم مال يه سياره ديگه هستن گريه و ذوق ميكنن
ميخندي و در دلم پر ميشود از خوشبختي
ارسالها: 7,835
موضوعها: 7
تشکر Received:
20,218 in 5,384 posts
تشکر Given: 8,760
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,701
۱۴۰۱/۹/۲۵، ۰۲:۴۸ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۱/۹/۲۵، ۰۲:۴۹ عصر، توسط نسیمه جااان.)
من ذوق زدگی رو پریشب تو چشمای همسرم دیدم
وقتی دکتر صداش زد بیاد داخل ،من دیگه کاری ب مانیتور نداشتم
زوم کرده بودم روی همسرم
وقتی دیدش ،یه لبخند قشنگی نشسته بود رو لباش
ک دوس داشتم بلند شم همون لحظه ماچش کنم
تازه جنسیت رو هم اینجوری گفت ،گفت ش این استخون های ران بچه س ،اینم باسنش
این چیه این وسط؟
همسرمم غش غش خندید گفت پسره پس
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
ارسالها: 613
موضوعها: 0
تشکر Received:
640 in 314 posts
تشکر Given: 392
تاریخ عضویت: تير ۱۴۰۱
اعتبار:
882
من سر دخترم ماه پنجم باردار شدم و ناامید بودم کاملا و هیچ حس پریودو چیزی نداشتم. روز قبلشم گریه کردم و سرمو کوبیدم دیوار (خجالت) و می گفتم ما هیچ وقت باردار نمیشیم. بعد فرداش که موعد پریودم بود یه بیبی چک گذاشتمو بعد انداختمش یه گوشه توالتو رفتم و هیچ امیدی نداشتم و بعد چند دقیقه اومدم دیدم مثبته و تعجب کردم. از دستشویی به شوهرم گفتم دو تاست دوتا. شوهرمم که خبر نداشت من بیبی چک گذاشتم گفت چی سوسک دیدی، حالا اینجا سوسک نیست و بعد هم من از سوسک نمی ترسم و چرا سوسک شنید نمی دونم. خلاصه اومد دید مثبته و بغلم کرد و گریه کرد.
سر پسرمم دوباره ناامید بودم و به شدت بی جون بودم یه روزی و سر اون شک مردم و نصفه شب یه بیبی چک گذاشتم و یه هاله متمایل به طوسی مشکوک زد ولی خب چون هیچ وقت نشده بود من هاله ای چیزی الکی ببینم شک کردم و رفتم تو اتاق خواب منتظر نشستم تا شوهرم یه تکونی بخوره بین خوابشو بهش بگم. دیگه تکون خورد و نشون دادمو یکم امیدوار شد ولی برای چند روز این جوری موند بیبی چکمو جفتمون مردد بودیم که باردارم یا نیستم. سه روز بعد موعد پریودم عید فطر بود و اینجام تعطیل رسمی بود و زمین بازی بودیم و شوهرم و دخترم فوتبال بازی می کردن منم رفتم و شوهرم گفت تو آرومتر بدو شاید یه وقت باردار باشی و دیگه رفتیم خونه گفتم برم بیبی چک بذارم، شوهرم گفت صبر کن فردا صبح بذار. ولی من گذاشتمو دیگه یه هاله معقول انداخت و خوشحال شدیم جفتمون و کار خاصی نکردیم.
ارسالها: 709
موضوعها: 0
تشکر Received:
2,395 in 500 posts
تشکر Given: 1,956
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
2,661
من لباس بچه خریدم وقتی از سرکار اومد دوربین و کار گزاشتم
بهش گفتم کادو تولدت و یه هفته زودتر بهت میدم
خیلی ذوق کرد
لباس و که دید اصلا باورش نمیشد من همش گریه میکردم
یادش بخیر
ارسالها: 1,002
موضوعها: 0
تشکر Received:
2,452 in 741 posts
تشکر Given: 87
تاریخ عضویت: تير ۱۴۰۰
اعتبار:
2,746
ندا عالی بود. منم اگر بلاگر بودم از شوهرم که هیچی از خودمم چیزی درنمیومد، آنقدر که یبسم و از این کارا خوشم نمیاد خخخخ
ما هم کار خاصی نکردیم، ی ااا بی بی مثبت شد و ی بوس و بغل و مبارکه. آنقدر سنگین و تباه خخخ
ارسالها: 1,433
موضوعها: 0
تشکر Received:
4,046 in 1,090 posts
تشکر Given: 9,315
تاریخ عضویت: شهر ۱۴۰۰
اعتبار:
4,839
نسیمه جان شما سل فری هم دادی؟
ارسالها: 7,835
موضوعها: 7
تشکر Received:
20,218 in 5,384 posts
تشکر Given: 8,760
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,701
۱۴۰۱/۹/۲۷، ۰۲:۳۳ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۱/۹/۲۷، ۰۲:۳۴ عصر، توسط نسیمه جااان.)
نه عزیزم ندادم
ولی اگه بخوای ،برات مینویسه دکتر
رخشید نیستش چند روزه
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• sims s
ارسالها: 8,455
موضوعها: 1
تشکر Received:
30,666 in 6,991 posts
تشکر Given: 20,214
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
35,283
سیما حتما بده اگه میتونی با هر سن و سالی اگر میتونید بدید خیالت زودتر جمع میشه از بابت سلامت نیاز به آزای خون غربالگری دیگه نداری
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• sims s