امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
غذای بیرون، مهد و مدرسه ی بچه هامون
#1
این تاپیک برای عکس غذاهاییه که برای بچه هامون آماده می کنیم که از همدیگه ایده بگیریم

لطفا در هر پست فقط یه عکس بذارید Heart

این عکس امروز تغذیه ی مهد پسرم:

[تصویر:  photo_2022-11-12_14-32-51_nrnb.jpg]
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Almam، Arezoo1984، Elham67، Mari90، nona، Seti69، sims s، Targol، youtab، آبگینه، آیسان ۹۶، بارون، خانم فسقلی، ندایا، نسیمه جااان
پاسخ
#2
(۱۴۰۱/۸/۲۱، ۰۴:۴۳ عصر)ندایا جان نوشته است: وای من عاشق این تاپیکم -- مرسی رز عزیز

از مری 90 هم دعوت  میکنم در این تاپیک حضور بعمل برساند - با تشکر

رز همه رو میرسه بخوره ؟

خوشحالم که این تاپیک رو دوست دارید ندایا جون

منم گفتم اکثر بچه ها شاید دارن به سن بیرون بودن و اینا میرسن، به سن مهد می رسن، شاید خوب باشه که همچین تاپیکی داشته باشیم، مثل عکس های ماری که توی تاپیک دیگه گذاشته بود گم نشن حیفه...

آره اگه حالش خوب باشه، و روزایی باشه که زود میره، مثل همین امروز، اینا رو که می خوره هیچ، بیاد خونه هم گشنه اس انگار از جنگ برگشته Big Grin یعنی باید حواسم باشه که یه نهار یا شامی که کربوهیدرات و پروتئین داشته باشه، توی خونه آماده باشه... وگرنه که خودشو می کوبه در و دیوار Big Grin من نمی دونم نهار چی و چقدر می خوره که اینقدر گشنه میشه...
ولی یه وقتا هم برنامه داریم که مثلا میوه نمی خوره و اینا... که خب از من سرتق تر که نیست، اینقدر میوه میذارم که خودش خسته شه Smile
بعضی وقتا هم مودیه دیگه، می بینی مثلا یکم انار یا آب میوه ش ترشه، آقا طبعش نکشیده بخوره... حالا اگه دوست داری حجم غذاش رو ببینی، اومد عکس میذارم از باقیمونده ش... 
اون کورنفلکس هم کلا همیشه توی کیفش پر نگه میدارم که جایی گشنه بود، یا مثلا برگشتنی از مهد خواست بره پارکی یا فعالیتی کرد و خسته شد، این دم دست باشه آبرومونو نبره  Big Grin Big Grin

این هم یه وعده ی دیگه که دقیق یادم نیست کی بوده... البته اون خلال دندون ها خیلی خطرناکن، نباید میذاشتم... ولی با خودمون که بودیم، خیلی وقتا استفاده می کردم که همون هم خطرناکه و از نظر ایمنی اصلا خوب نیست...

[تصویر:  photo_2022-11-12_15-35-23_ic7q.jpg]
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Almam، Celin، nona، Seti69، sims s، Targol، youtab، آبگینه، آیسان ۹۶، بارون، خانم فسقلی، صنوبر۷۱، ندایا
پاسخ
#3
[تصویر:  photo_2022-11-12_15-35-32_w9pq.jpg]
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Almam، nona، Seti69، sims s، youtab، آبگینه، آیسان ۹۶، بارون، خانم فسقلی، صنوبر۷۱، ندایا
پاسخ
#4
[تصویر:  photo_2022-11-23_09-53-18_ck6.jpg]
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Almam، Mari90، Nedaaa28، Seti69، Targol، youtab، آبگینه، آیسان ۹۶، بارون، ندایا
پاسخ
#5
[تصویر:  photo_2022-12-14_10-27-07_oo4j.jpg]
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Almam، liyane، Mari90، Nedaaa28، nona، Seti69، sims s، Targol، youtab، آبگینه، آیسان ۹۶، بارون، رخشید، صنوبر۷۱، ندایا
پاسخ
#6
[تصویر:  065b2f16-0931-4b4c-938b-5cc85479a36b_7z9h.jpeg]

صبحانه و میان وعده:
لقمه نون و پنیر و ارده و شیره
میوه موز و هویج که هویج ها را نخورده بود!
و مغزیجات ، خرما


آیسان جون راضی که بودم در کل چون ارتباطات اجتماعی را یاد می‌گرفت با بچه ها بازی میکرد
ولی در کل مهد های ما فقط نقش نگهدارنده کودک دارن، چیز خاصی به بچه یاد نمیدن و البته انتظاری هم نیست که بچه در سن ٣-۴ سالگی آموزش های خاصی داشته باشه
مربی یکسری مفاهیم را کار میکرد باهاشون ولی در حد آشنایی، اجباری برای یادگیری نبود
و مورد پسر من، سه ساله نیمه بود که رفت مهد و خیلیییی زیاد طول کشید تا عادت کرد خودش تنها بمونه، من تمام مدت اونجا بودم خودم اذیت شدم
روش تدریجی استفاده کردم شاید بهتر بود یکباره استفاده میکردم که به خاطر اضطراب بعدش منصرف شدم.
اگر بچه بمونه تو مهد که خیلی عالیه کلی وقت اضافه برای مادر هست
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Almam، Celin، nona، Rose، Seti69، آبگینه، آیسان ۹۶، بارون، جوجه خوشگله، خانم فسقلی، ندایا
پاسخ
#7
(۱۴۰۱/۹/۲۳، ۱۰:۵۳ عصر)Targol نوشته است: وای چقد این تاپیک خوبههه
نوش جون پسرت. عکس قبلی اونا بادوم هندی و بیسکوییته؟ متوجه نمیشم

مرسی عزیزم

نه کلش فقط کورن فلکسه عزیزم
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona، Targol، آبگینه
پاسخ
#8
آیسان جان اخه اگه بچه دومو بیارم واقعا بعیده باز برگردم سرکار هرچند اینبار دیگه قطعا اخراجم میکنن همینطوری زنگ میزنن دختر خانم دیگه بزرگ سده شما کجایید Smile ولی کلا با وجودی که حتی بر نگردم فکر میکردیم من و همسرم که دیگه پایان دو سال واسه مهد رفتن خوبه هم برای ما هم خودش
آیا اشتباه میکنیم؟!

آیسان والا من که شاغل بودم الانم لک و لک میکنم میگم کار بیرون کجا کار خونه و بچه کجا
اصلا تفریح بود کار بیرون بخدا
مادر خانه دارم والا نیاز به استراحت داره از سغل بیرون سختتره
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، mahtakhanoum، Rose، youtab، آیسان ۹۶
پاسخ
#9
نونا جون اگر مادر شاغل باشه اون یه بحث دیگه اس و مجبوره بچه را بذاره مهد
من خودم طوری با همسرم تنظیم کردم که در مواقعی که من نیستم باباش باشه. (هرچند که خیلی سخته)
ولی واقعا فرستادن بچه از سن کم نیازی نیست چون آموزش که منتفیه فقط نگهداری مطرحه
حتی من برای ترم مهر رفتم چند تا مهد پرسیدم و کامل برنامه ای که داشتن را توضیح دادن قسمت عمده همون نگهداری بچه هست
حتی یه جا خود مدیر مهد گفت چرا زود میخوای بیاریش مهد بچه خسته میشه ، دلزده میشه شما سال دیگه مهد را شروع کن!

و چون پسرم نیمه دومی هست تو رنج سنی ٣-۴ سال قرار می‌گرفت یعنی چند سال مهد رفتن که بعد ممکنه به راحتی پیش و دبستان نره
ریسک بیماری های ویروسی هم که هست
بنده خدا دوستم تقریبا دو ماهه درگیر بیماری بچشه، زده به خونش چند مدت هم بیمارستان بستری بود
هرچند که ویروس همه جا هست و اینم یه استرس واسه مادر پدراس
من خودم گفتم تا مجبور نشدم مهد نبرم که دیگه فکر کنم این مدت زمان هم تمومه...
البته هر کس با توجه به شرایط خودش، همسرش. ، نیروهای کمکی می‌تونه تصمیم خوبی بگیره که شاید برای یکی دیگه اصلا تصمیم مناسبی نباشه
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، nona، Rose، youtab، آیسان ۹۶
پاسخ
#10
سلام

به نظر من 2 سال زوده چون بچه چیزی متوجه نمیشه و نمیتونه چیزی تعریف کنه... نمی دونی چه برخوردی باهاش شده یا چی خورده، چقدر خورده اصلا وووو... ولی خب یه وقتا آدم مجبوره دیگه... چیکار میشه کرد...
بیماری هم دقیقا ماری درست میگه...
منم پسرم اگه یادتون باشه عفونت به خونش زد و بستری هم شد.... یعدشم تا 2 ماه درگیر آنتی بیوتیک و درمان و تقویتش بودیم و نرفت مهد... و الانم هرررر روز باید تقریبا یه دونه سالین توی دماغش بریزیم که ریسک مریضی رو کم کنیم... ولی الان از همون مهد، می شناسم بچه ای رو که بیماری دست و پا و دهان گرفت، بعد آنفولانزا، بعد الان ریه هاش درگیر شده اصلا یه وضعی... واقعا ریسک بیماری خیلی بالاست...

نونا نمی دونم شما دنبال راه حل هستی یا نه، ولی پرستار برای شما که بخصوص دو تا می خوای، می تونی دوربین وصل کنی، توان مالی برای گرفتن پرستار و تامین غذاش رو داری، واقعا می تونه یه گزینه ی عالی می تونه باشه که بعدش هم سریعتر برگردی سر کارت... بعد با توجه به اینکه میگی دختر ظریف مریفی هستی، توی بارداری دوم می تونه برات عاااالی باشه بخصوص اگه بتونه پیش خودتون زندگی کنه و با بچه اخت بشه... بعد از دومی هم سریعتر می تونی برگردی سر کارت تا اینکه باز تا 2-3 سالگی او هم صبر کنی و 5-6 سال از دنیای کارت دور باشی...


وای واااقعا مادر توی خونه حالا اگه بتونه خونه داری هم کنه که دیگه بدتر، فوق العااااااده کارش سخت تر از کسیه که بیرون کار می کنه.. من قبلا هم گفتم، می رفتم سر کار تفریحم بود واااااااقعا با اینکه فقط تدریس مجازی بود و یه نصف روز در هفته و پسرمم دیگه نزدیک 2 سالش بود که من تونستم این کار رو قبول کنم... ولی بعدش که همه چی حضوری شد، یعنی هر موقع از کار میام بیرون انگار روی ابرام... و قبلا هم گفتم که مادر تمام وقت کارش از کار توی معدن سخت تره... معدن یه ساعت کاری داره، غذای حاضر و آماده با قدرت انتخاب توی اکثر معادن درست و حسابی و بزرگ داری... حقوق خیلی خوبی داری... یه کار مشخصی رو باید انجام بدی و اگه روال رو دنبال کنی، شب راحت می خوابی و مسئولیت یهویی به دوشت نمیفته............... و همیشه میگم قبل از بچه من چرا تا ناسا نرفتم؟ چرا سیاره های دیگه رو کشف نکردم Smile اینقدر که بچه وقت گیر و انرژی بر بود... حتی همین الان که نزدیک 4 سال داره می گذره از درگیری با بچه، رسما مغز من دیگهههه به حالت قبل بر نگشت........ خیلی بهترما اما تمرکز، قدرت فراخوانی ذهنم، توانایی ریسپاند سریعم همههههه کم شده.... یه وقتا توی دنیای دیگه ای غرقم... اصلا توجه و تمرکزم کم شده...

خلاصه مادری کردن کمرشکن و طاقت فرساست بخصوص توی عصر امروز که انتظارات فضایی از والدین بخصوص مادر میره.. مادر اهداف، برنامه ها و اصلا جاه طلبی های خودش رو داره... توی عصری که اگه زن کار نکنه، ممکنه خانواده گرسنه بمونه... ولی قدیم یه نفر کار می کرد 15نفر می خوردن همیشه هم مهمون میومد... زن تصوری از جایگاهش در احتماع نداشت و تنها وظیفه ش رو بچه دار شدن می دونست...

واقعا با توجه به شرایط امروز، یکی از کارهای خیلییییی عالی می تونه ساخت شرکت های پرستاری باشه برای بچه و سالمند و بیمار که فووووق العاده بهشون نیاز خواهیم داشت چون از 10-20 سال دیگه دهه 60 هم به سالمندی و دوران بیماری می رسه ولی خدمات دهنده ی کافی نیست اکثرا هم تک بچه... اوضاع خرابه خلاصه...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Celin، Mari90، nona، Seti69، Targol، آیسان ۹۶، بارون، خانم فسقلی
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان