امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ و گفت مامانهای ۱۴۰۰
(۱۴۰۰/۸/۱۱، ۱۲:۴۴ عصر)nona نوشته است: شیطون خانم بسلامتی ایشالا
ببین کلا بهمن دو تا اتاق خصوصی داره والا من که ۳-۴ صبح زایمان کردم نشد بگیرم بهیچ عن‌وان هم رزرو نداشت مگه با پارتی مثلا من از طریق برادر یا خواهرم که اونجا بودن میگرفتم دیدیم با همسرم چه کاریه واسه چنین چیزی بیام کوپن خرج کنم البته اتاق خصوصیشونم فقط تک تخت هست ویژگی هاقی به دو تخته ها نداشت.
پوشک بچه همه مار بچه رو خودشون میکنن اما اگر احیانا جاش زودتر کیف شد یا نیازبهشیرهشک دیدی داره زنگ میزنی داخلیشون میان انجام میدن. هیچی هم واقعا لازم نیست با خودت ببری بجز یه دست لباس برای نی نیت خودشون لباس میدن و تنش میکنن اما اگه یهو بزنه به پی پی خسابی بکنه کثیف کنه بهتره یه لباس دیگه همرات باشه
فقط همراهت با خودش دم‌پایی راحتی داشته باشه
ببین دکتر دختر من که همن بعدزایمانم ویزیتش کرد الانم دکتر ثابتشه پاسدارانه مطبش دکتر عرب حسینی من ازشون خیلی راضیم اما بهت بگم خیلی ریلکسه اگه دنبال دکتری هستی که وقتی هول میری پیشش انتطار یعالم همفکری یا دارو اینا داشته باشی اصلا نیست سراغش نرو. سر صبر کار خودشو میکنه و جوابم میگیری. حداقل من که کاملا ازشون راضیم
دکتر یوتاب جونم حالا خودش میگه فکر کنم خانم دکتر ممیشی هستن که یوتاب جونم خیلی راضین.

بعدم همسر حتی اناق خصوصی هم نمیتونه بمونه میتونه بیاد بهت سر بزنه همین

مرسی نونا جونم. خیلییی لطف کردی جواب دادی Heart Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona، شماره مجازی تیندر
پاسخ
شیطون خانم عزیزم
در مورد بهمن اتاق خصوصیش رو بله هرکی زودتر بره میگیره
من تجربه پوشک اینا رو ننیدونم چون پسرم ان ای سی یو بپد
نونا جون ختما میدونن
در مورد بیمارستان که هیچی جز نسکافه و کمپوت گلابی و اینا نمیخواد ببری همه چی هم برای خودت و هم نی نی گلت میدن هیوی کم نداره لوازمشون
آره اتاق دو تخته سخته اما پرده وسطو بکش و با ماسک با عزیزم انشالا که مساله ای پیش نمیاد
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • liyane، nona، شماره مجازی تیندر، شیطون خانم
پاسخ
بنسای من همون اوایل این حالتو چند باری تجربه کردم مخصوصا تو خواب و بیداری که بودم. همش هم از استرس برای بچه بود, حالا نمیگم چه چیزایی حس میکردم که بقیه حس بد نگیرن.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • mona70، nona، Rose، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
بن سای جون عادیه عزیزم همون ماری مه طول روز انجام میدی شب موقع خوابم تکرار میشه من وقتایی که خیلی کار میکردم و فکرم سر کار مشغول بود شب اینطوری بودم او خواب همسرمو بیدار میکردم میکفتم اینجا چرا خوابیدی الان دکتر فلانی میاد تو اتاق جلسات
یا من چرا مقنعه سرم نیست
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • mona70، Rose، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
(۱۴۰۰/۸/۱۱، ۰۱:۲۶ عصر)Bonsay نوشته است:
(۱۴۰۰/۸/۱۱، ۱۲:۵۹ عصر)Rose نوشته است: بونسای جان این حالت هات در کنار احساس کسی در کنارت هم هست؟ حالا یا آدمه یا نمی بینیش... یه حسی بهت میگه که بچه در امنیت نیست؟ چیا در مورد بچه میگی؟
آهنت رو می خوری؟
خوابت به چه صورته؟

مثلا شوهرمو یهو صدا میکنم میگم خب دیگه بچه شیرشو خورد بیا آروغشو بگیر
یا میگم بیا بگیر بزارش سرجاش
نه حس ناامنی ندارم ولی انگار تو خواب هم دارم به امور بچه رسیدگی میکنم و در موردش با همسرم میحرفم

بنساي جان منم يه حسي شبيه حس شمارو توي خواب زياد تجربه ميكنم
مثلا پريشب خواب ديدم خيلي خوابم مياد و بچه رو بعد شير توي بغلم گرفتم و خوابيدم و توي خواب عذاب وجدان دارم كه بچه به حالت خوابيده ممكنه بالا بياره، يهو از خواب پريدم ديدم لحاف رو محكم بغل كردم و با دستم دارم مثل بادگلو گرفتن بهش ميكوبم
يه بارم همين حرف شمارو نصف شب از شوهرم پرسيدم . گفتم بچه شيرشو خورد بادگلو كرد؟ طفلي شوهرمم گفت اره صبح گرفتي!
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • mona70، Rose، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
ارامش جان خوش اومدی چه جالب من و پسرمم همسن شما وپسرتیم..حالا بچه ها راهنمایی کردن منم اضافه کنم
غذا رو جدا میدی بعد خودتون میخورید اگه اینحوریه باهم بخورید تو ظرف و قاشق خودتون غذاشو بزار. کلا ظرفشو قاشقشو بده دستش بازی کنه در طول روز
غذای انگشتی بده هویج پخته بده دستش سرچ کن اندازه مناسب رو ببین...با دست خودت غذا بده..امتحان کن شاید شما بدی نمیخوره بزار یکی دیگه غذا بده ببین چی کار میکنه...سرلاک خوری رو امتحان کن.سوپو میکس کن تو شیشه بده..قطره هاشو خوب میخوره ایا
دیگه همینا به نظرم رسید
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • liyane، nona، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
بونسای جان من از نوشته ت حس می کنم شاید خسته ای...
چون سوالهای دیگه رو هم ندیدی که پرسیده بودم... اگه همینه که مشکلی نیست ولی آهنت رو حتما بخور و اینکه یه تایم مشخصی برای استراحت داشته باش...
یکی از دلایل این موضوع هم می تونه اون استرسی باشه که شبا سراغ آدم میاد... که وقت خوابه ولی من نمی تونم بخوابم... و همش یه گوشه ی فکرت درگیر موضوع می مونه...
این روزها فقط باید بگذرن... به مرور بهتر میشه شرایطت عزیزم...
فقط نگران نباش... استرس نداشته باش... راحت بخواب... اگه خواب شبت کمه، توی روز که بچه می خوابه شما هم باهاش بخواب که خیلی کسری خواب پیدا نکنی... و ویتامین و آهن هم یادت نره چون خیلی مهمه...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، liyane، mona70، nona، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
رز عزیز ممنونم از راهنمایی هات و تحسین میکنم شما رو به خاطر این که تو غذا خوردن پسرتو ازاد گزاشتی و بهش سخت نمیگیری کاری که من اصلا بلد نیستم میدونی غذا خوردن واسه منو پسرم شده شکنجه چند وقت پیش دیدم چندتا از موهام سفید شده از،بس حرص میخورم طفلی اشکان هم پریشب تا صبح کابوس میدید و هی میگفت غذا نمیخوره نمیخواد جیگرم اتیش گرفت
بخدا من مادر بدی نیستم قص ازارشو ندارم اما از روز اول اگه بخوام براتون بگم من که شیر نداشتم اصلا دیگه همه میگفتن تقویت کن خوب میشه در کنار شیر خودم شیر خشک هم میدادم خوب بود اما از دوماهگی که الرژیش شروع شد لب به شیر خشک رژیمیش نزده منم حتی ی قطره شیر نداشتم باورت میشه تو کل روز ۲بارهم ادرار نمیکرد همش پوشکش نارنجی بود از بی ابی هرچی شیر درست میکردم نمیخورد وای خدا یادم میاد پشتم میلرزه حتی وزنم صد گرم هم اضافه نمیکرد هی این دکتر اون دکتر حرفشونم فقط این بود تلاش کن تا بخوره یا بیار براش سرم بزنیم که کلیه هاش داغون نشه دیگه نگم چه عذابی تا شش ماهگی کشیدم با شیر بعد اونم با غذا بخدا صندلی غذا گزاشتمش خودم دادم گزاشتم خودش بخوره ساعت های خوابشو جابه جا کردم غذای انگشتی دادم هیچ فایده ایی نداشت کلی ابمیوه میگرفتم واسش لب نمیزد فقط سینه خالی منو میخورد الانم همینه میدونی اگه وزنشم خوب بود مهم نبود برام با این که با وزن خوبی به دنیا اومده اما الان ۲کیلو کمبود وزن داره دکترم همش میگه تو مادرشی بهش بده به هر طریقی شده اما این بجه اصلا نمیدونه گرسنگی چیه ی بار تصمیم گرفتم اصلا بیخیال زوری غذا دادن بشم فقط بشقابش رو گزاشتم جلوی چشمش خودش بخوره باورت میشه از شب که شام داده بودم بهش تا فردا ۲ظهر لب به چیزی نزد تا باز به زور بهش دادم

بخدا کم اوردم ازبس نقطه ضعفم شده غذا خوردنش همش گریه میکنم سرش فریاد میزنم که عذاب وجدان میگیرم دیگه نمیدونم باید چکار کنم....

ببخشید اگه خیلی غر زدم نیاز داشتم کمی درد و دل کنم
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، liyane، Mari90، nona، Rose، Sh96.shamim، Targol، youtab، آیسان ۹۶، شماره مجازی تیندر
پاسخ
میش شین جان البته من تجربه غذا دادن ندارم اما قبلا یه برنامه من و تو نشون میداد که یه خانم میرفت کمک مامانایی که مثلا بچه بدغذا داشتن
میگفت ظرف غذا رو بگذارید جلوش اما بعد مثلا دو ساعت برش دارید و دیگه چیزی به بچه ندید چند بار تکرار کنید بچه متوجه میشه که اگه تو این زمان غذا نخوره دیگه از غذا تا چند ساعت بعد خبری نیست
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، liyane، Sh96.shamim، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
(۱۴۰۰/۸/۱۱، ۰۴:۳۲ عصر)nona نوشته است: میش شین جان البته من تجربه غذا دادن ندارم اما قبلا یه برنامه من و تو نشون میداد که یه خانم میرفت کمک مامانایی که مثلا بچه بدغذا داشتن
میگفت ظرف غذا رو بگذارید جلوش اما بعد مثلا دو ساعت برش دارید و دیگه چیزی به بچه ندید چند بار تکرار کنید بچه متوجه میشه که اگه تو این زمان غذا نخوره دیگه از غذا تا چند ساعت بعد خبری نیست

مرسی نونا جان باور کن امتحان کردم حالا راجع به غذا شاید کمتر اما راجع به میان وعده قانون همینه همیشه ی بشقاب میوه یا مغزیحات میزارم کنارش که موقع بازی بخوره حتی تزیین هم میکنم اما باورت میشه ی دست میزنه ببینه چی تو بشقابه بعد هلش میده کنار منم بدون هیج حرفی بعد از تایم میان وعدابشقاب رو برمیدارم و دباره عصر همون وسایل رو براش میزارم بازم هیچ به هیچ اخر شب خودم مجبورم بخورم
نمیدونم شایدم من بلد نیستم
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، liyane، nona، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 14 مهمان