۱۴۰۰/۶/۱۴، ۰۳:۱۱ عصر
(۱۴۰۰/۶/۱۴، ۰۲:۴۲ عصر)(کژال) نوشته است: دوستای خوبم ممنونم از همتون. ببخشید که دونه دونه ریپلای نمیکنم ولی همه رو بادقت میخونمخدا قوت کژال جون
انشالله منم بتونم به دوستایی که هفته هاشون از من پایین تره راهنمایی کنم
من امروز کلا به اونایی که دست تنها هستن بعد زایمان فکر میکنم. نونا و رز و یوتاب و....
خدا بهتون توان بده. چجوری میتونستید هی بلند شید و بخوابید و به نی نی شیر بدید
من دیروز که مرخص شدم رفتم خونه خودم یه دوش گرفتم و همسرم وسایلمو جمع کرو و اومدم خونه مامانم. 10 شب خوابیدم، 10 صبح بیدار شدم. فقط وسطش یه بار مامانم و داداشم به زور بلندم کرد که دارو بخورم و یه کاسه فکر کنم کاچی بود.
تو اون لحظه واقعا یادتون کردم که چه قدر سخت بوده براتون.
من عصر باید برم بیمارستان پسرمو برای اولین بار بغل کنم. خیلی میترسم. گریه میکنم هروقت میبینمش. دلم براش میسوزه. کلا حسم ترکیب هزار تا حسه. اصلا نمیتونم باهاش حرف بزنم از زور گریه. احساس میکنم خیلی بی پناه و تنهاس.

مرسی که به یاد ما بودی

خیلی عالیه من هنوز حتی 10 ساعت پشت سرهم نخوابیدم حتی با عمل صفرایی که کردم...
واقعا کمک داشتن موهبت الهیه...
میگم من نذر کردم اگه تا 1 سالگیش زنده موندم، به هر مامان حامله و تازه زایی که دور و برم می بینم کمک کنم... چون تا مرگ رفتم و برگشتم...
خدا قوت دختر

آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم